سه شنبه, ۲۶ تیر, ۱۴۰۳ / 16 July, 2024
مجله ویستا

«نیمه شب در پاریس» و حسرت همیشگی ما


«نیمه شب در پاریس» و حسرت همیشگی ما

چرا در سینمای ایران از موقعیت های جغرافیایی شهرها درست استفاده نمی کنیم

فیلم «نیمه‌ شب در پاریس» ساخته فیلمساز پر آوازه آمریکایی وودی آلن این روزها بحث و واکنش‌های متفاوتی را میان منتقدان خارجی و حتی داخلی به راه انداخته است. اینکه وودی آلن به روزگار درخشانش بازگشته یا برعکس هم محور اصلی اکثر این واکنش‌هاست. اما فارغ از تمام این بحث‌ها به فیلم از زاویه دیگری هم می‌توان نگاه کرد. زاویه‌ای که اتفاقا به سینمای خودمان هم ربط دارد و می‌تواند خیلی از حسرت‌های همیشگی‌مان را یادآور شود و شاید هم راه حلی برای آن داشته باشد.

وودی آلن به هیچ وجه یک فیلمساز سفارشی به حساب نمی‌آید. اما به هرحال در سطوح مدیریتی فیلمسازی برخی جریانات وجود دارد که رعایت کردنشان به مفهوم سفارشی کار کردن یا خلق اثر سفارشی به حساب نمی‌آید. بلکه در کنار امتیازات ویژه‌ای که در پروسه تولید تعلق می‌گیرد، یک هدیه یا ارادتی ویژه محسوب می‌شود. نیمه شب در پاریس دقیقا همین ویژگی را دارد. به هیچ وجه نمی‌توان گفت که یک فیلم سفارشی است. نه فیلم شباهتی با آثار سفارشی دارد و نه وودی آلن شباهتی با اینگونه فیلمسازها اما مشخص است که به جهت نگاه توریستی که وودی آلن به شهر پاریس داشته در زمان تولید به نوعی نور چشمی فرانسوی‌ها بوده است.

فیلمی با این طراوت و تازگی و با این میزان از تاثیرگذاری در مخاطب برای تماشای شهری چون پاریس دوباره این حسرت را به دلمان گذاشت که چرا ما چنین فیلمی نداشته باشیم؟ چرا یکی از شهرهای ما در یک فیلم دارای این رنگ و لعاب، طراوت، افسانه و جذابیت نباشد؟ بدون شک کمتر کسی وجود دارد که پاریس را ندیده باشد و با دیدن «نیمه شب در پاریس» هوس دیدن این شهر به سرش نزند و قطعا هم فرانسوی‌ها خیلی از این اتفاق ذوق زده‌اند. وودی آلن با پایتخت فرانسوی‌ها کاری کرده که تصورش را هم نمی‌کردند. قصه‌ای که وودی آلن برای ما تعریف می‌کند و البته تصاویری که داریوش خنجی نشانمان می‌دهد جلوه‌ای اسطوره‌ای به این شهر بخشیده است. حال کارکرد اینگونه آثار را در هر حوزه‌ای که می‌خواهید بگنجانید و بررسی کنید. قطعا جواب می‌دهد. از گسترش صنعت توریسم بگیرید تا به کمال رساندن سینمای شهری و جذابیت‌های سینمایی و حتی به نوعی مبارزه با آن چیزی که نامش را ایران هراسی گذاشته‌اند و در حال تبلیغش در جهان هستند.

البته ناگفته نماند که ما هم در زمینه سینمای شهری آثار موفقی داشته‌ایم. اما در آن‌ها بیشتر به مقوله بافت تاریخی و هنری توجه شده است و بس. یعنی میل و اشتیاق من تهرانی، فرانسوی، ژاپنی و غیره را برای سفر به آنجا یا تحسین و شناخت از آن موقعیت جغرافیایی به‌هیچ وجه برنمی‌انگیزد. نمونه دم دستی‌اش «قصه‌های مجید» است. هر چه از تبحر و هنر کیومرث پوراحمد در ثبت بافت اجتماعی، تاریخی و فرهنگی اصفهان بگویم کم گفته‌ام. کافی است به پلان‌های حرکتی اثر که در کوچه و خیابان‌های اصفهان است توجه کنید. به اینکه وقتی کاراکتر سوار بر دوچرخه در حال گذر از کوچه پس کوچه‌های اصفهان است پور احمد دوربینش را چگونه و با چه کیفیت با سوژه‌اش همراه می‌کند. یعنی بهترین تمهید ممکن سینمایی برای ثبت و به رخ کشیدن بافت کهن و اصیل شهر. حقیقتا این نوع دکوپاژ هنرمندانه است و باز هم حقیقتا داستان‌های مجید یک تجربه تکرار نشدنی برای تک تک ماست اما بی‌شک اثری هم نیست که کارکرد فیلمی مثل نیمه شب در پاریس را داشته باشد. این دو اثر را مقایسه نمی‌کنم که قطعا قیاس مع‌الفارقی است اما چرا در این سال‌ها هیچ اثری نداشته‌ایم که جوری در دل شهر‌هایمان قصه تعریف کنند که هم خودمان کیف کنیم و هم خارجی‌ها و هم کارکرد هنری داشته باشد و هم در جذب توریست موثر باشد و در کنار همه این‌ها سینمایی هم باشد؟ یعنی بتوانیم پای خود اثر به صورت کاملا سینمایی بایستیم. اصلا در حدی باشد که در جشنواره‌های معتبر جهانی خوش بدرخشد.

شهر تهران شلوغ است و و پر است از ترافیک و دردسر. اما گمان نمی‌کنم شهر شیراز خیلی کمتر از پاریس نویسنده داشته باشد یا آسمانش آبی نباشد و شب‌هایش دلربا. اما تا به حال یک فیلم درست و حسابی ندیده‌ایم که فیلمسازش جرات داشته باشد دوربینش را به آنجا برده و قصه را در دل کوچه و خیابان‌هایش تعریف کند. نویسنده‌هایش را از دل مقبره‌هایشان بیرون بکشد و فخرفروشی کند.

اگر کشوری بودیم که هیچ‌کدام از این‌ها را نداشتیم حسرتی هم نمی‌خوردیم اما وقتی فرهنگ، تاریخ و معماری، نویسنده و هزار چیز غنی دیگر داریم پس چرا ما نیمه‌شب در شیراز نداشته باشیم؟ چرا ما اینگونه به خودمان افتخار نکنیم؟

و متاسفانه همین الان که کانال‌های تلویزیونی را بالا و پایین کنید به مستند‌ها و برنامه‌هایی برمی‌خورید که با هدف کاهش سفرهای توریستی به شهرهای بی‌هویتی نظیر دوبی یا آنتالیا ساخته شده‌اند اما دریغ از یک هزارم درصد تاثیر. تا وقتی که نتوانیم از دل شهرهایمان قصه و خاطره و هویت بیرون بکشیم این برنامه‌ها و مصاحبه با فریب خوردگان و کسانی که از بی‌هویتی این شهرها سخن می‌گویند هیچ ثمری نخواهد داشت.

حسین گودرزی