چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

مرثیه ای برای پیام و ابومسلم


مرثیه ای برای پیام و ابومسلم

این جا مشهد است شهری که فوتبال دوستانش چند ماهی است آب خوش از گلویشان پایین نرفته است هر روز یک خبر, یک حاشیه و یک شایعه یک روز از پیام, یک روز از ابومسلم و یک روز توأمان از هر دو

این جا مشهد است. شهری که فوتبال دوستانش چند ماهی است آب خوش از گلویشان پایین نرفته است.

هر روز یک خبر، یک حاشیه و یک شایعه. یک روز از پیام، یک روز از ابومسلم و یک روز توأمان از هر دو.

سنگ روی سنگ بند نیست. ابتدا جنگ مدیریتی در پیام و حالا جنگ مدیریتی در ابومسلم.

این جا مشهد است. شهری که جنگ در آن ماهها قبل از شروع مسابقات لیگ برتر آغاز شده است. پیام، ابومسلم را ضعیف می کند و ابومسلم پیام را.

طعنه آمیز اینکه در میان این جنگ خود ساخته غنایمی هم نصیب هیچ احدی نمی شود، هر چه هست آوار و ویرانه است که گرد و خاک حاصل از آن به چشم مشهدی ها می رود.

این جا مشهد است. شهری که قرار بود با دو نماینده خود در لیگ برتر به همه شهرها طعنه بزند، اما این روزها خود مثال طعنه آمیز و تأثر برانگیزی شده برای دیگر شهرها.

ابومسلم که آرام است، پیام به هم می ریزد. پیام که آرام می گیرد، ابومسلم به هم می ریزد.

داستان تأسف باری است. انگار که همه تیشه برداشته اند و به ریشه هم می زنند و هیچ کس هم کوتاه نمی آید، حتی لحظه ای.

ابومسلم و پیام شده اند خوراک داغ خبری- گزارشی رسانه ها. پیام اما با درایت خداداد این روزها در سایه، بی صدا روزگار می گذراند. امیدواریم پیامی ها چشم نخورند و همینطور ادامه دهند. برای ابومسلم اما دلمان کباب است.

تیمی که روزی با ایستادن بر پله چهارم لیگ برتر مایه مباهات مشهدی ها بود، این روزها شده کیسه بوکس منفعت طلبان. چپ و راست آپارگاد می خورد و دم بر نمی آورد. اوضاع مشکی پوشان آنقدر ترحم برانگیز است که بغض می ترکاند.

نه سرمربی، نه مدیرعاملی، نه آینده ای. هر چه هست فضایی وهم آلود است که قامت رعنای ابومسلم در آن به اندازه ای ترسناک می نماید که کسی جرأت نزدیک شدن به آن را ندارد. همه کنار ایستاده اند و نحیف شدن ابومسلم را تماشا می کنند.

استاندار، نمایندگان مجلس، مدیر کل تربیت بدنی و... همه دست به سینه ایستاده اند و نگاه می کنند تا ببینند سرمایه ملی مشهد چه زمانی به خاک می افتد. آدم بعضی وقتها آرزو می کند که ای کاش همیشه تنور انتخابات روشن باشد تا نمایندگان و مسؤولان استانی دلی بسوزانند و برای پیروزی خودشان هم که شده، برای دیگران گامی بردارند.

داستان شکایت نمایندگان مشهدی از شفق و پیگیری واگذاری ابومسلم در کمیسیون اصل نود را که یادتان هست.

کجایند آن نمایندگان؟ چه شد داستان آن شکایت؟ نماینده ای که رفت، رفت و نماینده ای هم که ماند، ساکت ماند.

این جا مشهد است. شهری که به جای آماده شدن برای مقابله با دیگران، با خود می جنگد.

بی تعارف بوی حلوا می آید. حلوای سقوط. باید کاری کرد و آستین بالا زد. واقعیت این است که فرقی نمی کند چه کسی یا کسانی می خواهند بر عرشه سوار شوند، مهم این است که عرشه نشینان، کشتی را به ساحل آرامش برسانند تا غرق شدنی در کار نباشد.

ابومسلم و پیام به عنوان سرمایه های مشهد برای بودن و ماندن نیاز به آرامش و حمایت دارند نه تصمیمهای غیر کارشناسانه فی البداهه. مدیریت در فوتبال فرق دارد با مدیریت در پستهای دیگر.سیاست می خواهد و ذکاوت. گاهی باید از اصول و منافع کوتاه آمد و جایی دیگر تسویه حساب کرد. گاهی باید آدمهای اطراف را زیر ذره بین برد و حتی به نزدیکترینها هم اعتماد نکرد و گاهی باید با دشمنان نشست و گپ زد تا اهداف تأمین شود.

فوتبال است و هزار ترفند.

تا این جای کار همه در مشهد راه را اشتباه رفته اند. مسؤولان و نمایندگان و مدیران تیمها. تاوان این خطا را هم نه آنها که فوتبالی ها داده اند.

جواد رستم زاده