جمعه, ۲۹ تیر, ۱۴۰۳ / 19 July, 2024
مجله ویستا

آموزش و پرورش یک وزارتخانه نیست


آموزش و پرورش یک وزارتخانه نیست

آموزش و پرورش یک وزارتخانه نیست »عنوان سرماله ی روزنامه ی رسالت به قلم محمود فرشیدی است که در آن می خوانید مهرماه فصل بازگشایی مدارس و حساس ترین زمان برای وزارت آموزش و پرورش است

«آموزش و پرورش یک وزارتخانه نیست!»عنوان سرماله‌ی روزنامه ی رسالت به قلم محمود فرشیدی است که در آن می خوانید؛مهرماه فصل بازگشایی مدارس و حساس ترین زمان برای وزارت آموزش و پرورش است. چندان که با به پایان رسیدن نخستین روز سال تحصیلی، مدیران مدارس از باب مطایبه می گویند سال تحصیلی به پایان رسید زیرا می بایست تا قبل از آغاز مهر، تمامی برنامه ریزی ها و کلاس بندی دانش آموزان و تنظیم اوقات دبیران و آماده سازی فضای مدرسه و تدارک تجهیزات، به سامان رسیده باشد.

مهرماه فصل بازگشایی مدارس و حساس ترین زمان برای وزارت آموزش و پرورش است. چندان که با به پایان رسیدن نخستین روز سال تحصیلی، مدیران مدارس از باب مطایبه می گویند سال تحصیلی به پایان رسید زیرا می بایست تا قبل از آغاز مهر، تمامی برنامه ریزی ها و کلاس بندی دانش آموزان و تنظیم اوقات دبیران و آماده سازی فضای مدرسه و تدارک تجهیزات، به سامان رسیده باشد.

اما مهر ماه امسال هم بار دیگر این وزارتخانه در شرایطی است که از داشتن پدری مهربان یا حتی مادری دلسوز! به عنوان وزیر محروم می باشد و تحت سرپرستی اداره می شود.

اینک زمان آن فرا رسیده است که با مروری بر روند سی ساله وزارت آموزش و پرورش، مشکلات آن ریشه یابی و راهکاری اساسی برای مرتفع ساختن آنها پیش بینی شود.

۱) طی سی سال گذشته ده وزیر و چند سرپرست، زمام امور دستگاه تعلیم و تربیت کشور را در دست گرفته اند یعنی به طور متوسط هر سه سال، یک وزیر. این در حالی است که برخی نهادها و وزارتخانه های راهبردی دیگر، تغییرات مدیریتی بسیار کمتری را شاهد بوده اند. برای ارزیابی پیامدهای این نوسانات مدیریتی در آموزش و پرورش، توجه به برخی نکات ضروری است؛

۱-۱) تعلیم و تربیت امری دیربازده است و برنامه های آن نیازمند به اجرا در آمدن طی یک دوره دوازده ساله می باشد تا ثمربخشی آن مورد ارزیابی قرار گیرد.

۱-۲) با توجه به گستره وسیع مدیریت در این وزارتخانه، معمولا با انتصاب هر وزیر، روسای۳۱ سازمان استان و معاونین وزارتخانه و روسای سازمان های تابعه حوزه وزارتی، دستخوش جابه جایی می شوند و به دنبال این تغییرات، مدیر کل ستادی و مدیران مناطق هفتصد گانه در سراسر کشور چندان که عمر سیاسی مدیران رده بالاتر مجال دهد، عوض می شوند و در مرحله بعد، مدیران یکصد و پنجاه هزار مدرسه تغییر می کنند یا حد اقل احساس نا امنی شغلی می کنند و منتظر می مانند تا تکلیف شان در شرایط جدید روشن شود. به تعبیر علم فیزیک، فشار وارد بر یک نقطه، عینا به تمام نقاط کشور منتقل می شود!

بنا بر این روشن است که در چنین شرایط شناور و بی ثبات مدیریتی، نمی توان برنامه ریزی راهبردی کرد، چه رسد به آنکه گامی در راه اجرای برنامه ای راهبردی داشت.

۲) نگاهی ژرف اندیشانه به امور کشور طی سی سال گذشته بیانگر این واقعیت است که برای حل ریشه ای تمامی مشکلات جامعه، اعم از اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و... باید دست به دامان فرهنگ و فرهنگ سازی شد و از دوران کودکی، نسل آینده را تولید کننده و کارآفرین، پایبند به هنجارهای اجتماعی و باورمند به اصول اعتقادی و ارزش های انقلاب، تربیت کرد.

اهمیت سرمایه گذاری در حوزه فرهنگ خصوصا تربیت نسل آینده، آن گاه به عنوان ضروری ترین اقدام خودنمایی می کند که ترفند بدخواهان ملت ایران و مکرورزان نظام سلطه جهانی، در به کارگیری جنگ نرم علیه استقلال کشورمان عمیقا ادراک و جدی انگاشته شود.

در چنین شرایطی وزارت آموزش و پرورش باید در خط مقدم این نبرد نرم برای مبارزه، قیام و از هویت و استقلال فرهنگی کشور دفاع کند و توطئه دشمنان را در ایجاد گسست فرهنگی میان نسل ها خنثی سازد و از پیدایش بحران امنیتی و پیامد آن، پیشگیری نماید.

اینک باید پرسید آن مدیریت شناور و این رسالت عظیم، چگونه با یکدیگر قابل جمع است و وزرای متزلزل آموزش و پرورش که همگی با تهدیدهای عزل و استعفا و استیضاح و انبوهی از مشکلات و خواسته های بحق جامعه عظیم فرهنگیان و انتظارات عموم خانواده های کشور، مواجه هستند، چگونه می توانند فارغ از این همه مسائل، در دوران کوتاه حد اکثر سه ساله! برنامه ای راهبردی برای ایجاد تحول بنیادین در نظام آموزش و پرورش کشور، حتی طراحی کنند تا چه رسد به آنکه گامی در جهت اجرای آن بردارند؟! و آموزش و پرورشی که خود را نیافته است چگونه می تواند در صحنه اجتماع، حضوری فعال پیدا کند و باری از دوش مشکلات کشور بردارد و در نبرد نرم فرهنگی، ایفای نقش نماید؟

کوتاه سخن آنکه گام نخست و اساسی، چاره اندیشی برای ثبات مدیریت در وزارت آموزش و پرورش می باشد و شاید بتوان گفت ریشه عدم ثبات مدیریت، این است که آموزش و پرورش از مقوله « وزارت» نیست و در قالب دولت ها نمی گنجد و با تمامی وزاتخانه ها تفاوتی ماهوی دارد؛ زیرا تمامی وزارتخانه ها برای «انسان»، کالا یا خدمات تولید می کنند اما آموزش و پرورش، «انسان» تولید می کند.

علاوه بر آن، دولت ها چهارساله اند وحد اکثر برنامه ریزی شان برای یک دوره چهار ساله است اما برنامه های آموزش و پرورش، چنانکه اشاره شد دیربازده و فراتر از یک دولت می باشد. نکته ظریف تر آنکه چون دولت ها و مجلس ها متکی بر آرای مردم می باشند، معمولا آگاهانه یا ناخودآگاه به اقدامات محسوس و ملموس برای جامعه، نظیر احداث راه و کارخانه و سد و... گرایش بیشتری دارند، حال آنکه دستاوردهای آموزش و پرورش، نامحسوس و ناملموس است و به آسانی نمی توان تغییر و تحولاتی را که در نسل آینده از نظر تربیتی و علمی و فرهنگی و اخلاقی، طی چهار سال پدید آمده است، به نمایش گذارد، لذا معمولا مورد بی مهری دولت ها و مجلس ها از نظر سرمایه گذاری قرار می گیرد، چنانکه به عنوان شاهد سخن در لایحه هدفمند کردن یارانه ها، این تغافل تکرار شده است!

اگر این نتیجه گیری منطقی باشد، شایسته است فرهیختگان ارشد نظام اسلامی، چاره ای اصولی برای برون رفت از مشکلات بیندیشند و چه بسا ضرورت داشته باشد که با بازنگری در قانون اساسی، آموزش و پرورش همانند صدا و سیما، به نهادی زیر نظر مقام معظم رهبری ارتقای جایگاه بیابد یا هر تدبیر دیگری که دستگاه تعلیم وتربیت را از مقوله ای دولتی به مقوله ای ملی مبدل سازد تا آموزش و پرورش به عنوان نهادی با ثبات، بتواند در طول دیگر وزارتخانه ها و نه هم عرض آنها، رسالت خویش را ایفا کند و از گزند رویکردهای اقتصادی و سیاسی دولت ها مصون بماند.