سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

رابطه افکار عمومی و قدرت


رابطه افکار عمومی و قدرت

افکار عمومی چگونه شکل می گیرند و از چه طریق گسترش می یابند و تأثیر می گذارند گر افکار عمومی در فرایند برنامه ریزی و تصمیم گیری جایگاه شایسته ای بیابد آنگاه احترام به آن محقق خواهد شد در مقابل بی اعتنایی به آن علاوه بر به هم زدن تعادل و آسیب وارد آمدن به امنیت جامعه سبب خروج از گردونه قدرت خواهد شد

افکار عمومی چگونه شکل می گیرند و از چه طریق گسترش می یابند و تأثیر می گذارند؟ باید گفت همانند هر پدیده دیگری افکار عمومی به طور ناگهانی و بدون پیش زمینه به وجود نمی آید و «پدیده ای است که با دیگر پدیده های گوناگون پیوند نزدیک دارد، اقلیت و اکثریت، وضعیت های کنشی، تبلیغات رسانه های گروهی و قوانین اجتماعی هر یک در کم و کیف دخالت مردم در سرنوشت خود تأثیر گذارند.(۱) عوامل دیگری همچون احزاب سیاسی فعال، رهبران کاریزماتیک، مقدسات ملی، مذهبی و... هر کدام به فراخور خود و در شرایط مختلف می تواند موجب پدید آمدن افکار عمومی شود.

ممکن است بر اثر یک شایعه و دروغ یا پس از مسابقه فوتبال نظیر بازی بین ایران و بحرین در مسابقات مقدماتی جام جهانی فوتبال ۲۰۰۲ شکل بگیرد و با تحریک و برانگیختن احساسات آنان ممکن است از سوی مردم مطالباتی مطرح شود که در نگاه اول برخی از آنها ارتباط چندانی با محرک و واقعه مربوطه هم نداشته باشد. این وضعیت را چنین می توان تشریح کرد که مردم از وضعیت های خاصی ناراضی می شوند، سپس با تداوم عوامل ناخشنود کننده، نارضایتی در سطح عموم گسترش می یابد که با اتخاذ تدابیر و با گذشت زمان از حدت و شدت آن کاسته می شود، اما گاهی ممکن است مسأله به «بحران اجتماعی» ختم شود.

بدین ترتیب مشاهده می شود که در هر جامعه ای وقوع رویدادهایی اعم از سیاسی و غیر سیاسی منجر به بروز احساسات و تحریک و تهییج افکار عمومی می شود.

گرچه سابقه بروز و پیدایش افکار عمومی به تولد انسان بر می گردد، اما صنعتی شدن و توسعه دموکراسی، توجه به آن را گسترش داده است.

افکار عمومی در جوامعی که میزان مشارکت مردم گسترده تر است، تأثیر بیشتری دارد و به خوبی پیدا است که در دولت های خودکامه تقریباً هیچ نقشی ندارد. با این حال گستره افکار عمومی به حدی است که شامل تأثیرگذاری و تأثیرپذیری در تمامی افراد، مؤسسات، سازمان ها و گروه هاست از همین روی به تدریج نظام های سیاسی را به سمت شناخت و بهره گیری از آن سوق داده است و این در همه نظام های سیاسی دنیا با درجات کم و زیاد وجود دارد و اغلب بر این امر وافقند که بی توجهی به افکار عمومی، منافع ملی یک کشور را به مخاطره می اندازد. حتی مفاهیمی همچون «فریب افکار عمومی»، «اقناع افکار عمومی» و «تنویر افکار عمومی» در واقع نوعی از توجه به افکار عمومی است و هیچ نظام سیاسی نمی تواند علناً نسبت به خواسته های عموم شهروندان خود بی اعتنا باشد. قانونگذاران، سیاستمداران، کارخانه داران، صاحب نظران، هر کدام قدرت اثر گذاری افکار عمومی و نقش مهم آن را در بازخورد جهت گیری کنش های جمعی و سیاست های اجتماعی و عمومی کشور می دانند و حتی بسیاری از احزاب و یا اشخاص نامزد شده در انتخابات پیشاپیش، اقدام به نظرسنجی می کنند و این خود گواهی بر اهمیت افکار عمومی نزد آنان است. «تارد» جمله معروفی دارد که: «افکار عمومی داوری های توده های مردم درباره مسائل روز است.»(۲)در حال حاضر اغلب سیاستمداران و صاحبان بنگاه های عظیم اقتصادی از مشاوران یا مراکز افکار سنجی که متداول ترین شیوه شناخت افکار عمومی است، بهره می برند تا سیاست عمومی را با توجه به خواسته خود مردم تنظیم کنند.

برای مثال پس از واقعه تروریستی ۱۱ سپتامبر و فرو ریختن برج های دوقلوی مرکز تجارت جهانی، دولت آمریکا به همراهی رسانه های گروهی آن را تبدیل به مهم ترین واقعه جهان کرد و بلافاصله برقراری تدابیر امنیتی در برابر چنین حملاتی به مهم ترین اولویت نزد افکار عمومی آمریکا و حتی بسیاری از کشورهای دیگر تبدیل شد و با اتکا به این خواسته و با بهره گیری از حمایت مردم و بسیاری از کشورها و سازمان های بین المللی، دولت آمریکا برنامه گسترده مبارزه با تروریسم را به اجرا درآورد و در مرحله اول حکومت طالبان در افغانستان سرنگون شد و آن کشور به اشغال آمریکا درآمد.

بدین ترتیب مشاهده می کنیم، افکار عمومی به دلیل گستردگی زیاد در بین افراد جامعه و امکان آمیزش با احساسات و هیجانات جمعی از پتانسیل لازم برای جهت دادن به کنش جمعی و اعمال فشار برخوردار است و از همین روی، مونتسکیو آن را به عنوان «قدرتی» قلمداد کرد که به رغم «دیوید هیوم» انگلیسی می توانست تشکیل دهنده دولت ها باشد.

جایگاه ارزشمند افکار عمومی همگان را به فکر توجه و آگاهی از چگونگی قضاوت مردم در زمینه فعالیت هایشان انداخته و پربیراه نبوده که «توماس هابز» گفته است: «افکار عمومی اداره کننده واقعی جهان است.» بنابراین رفتارهای فریبکارانه و بی اعتنایی به افکار عمومی برای نظام هایی که بر پایه حمایت و رأی عمومی استوار شده اند در کوتاه مدت باعث سست شدن پایه های مشروعیت و مقبولیت سیاسی و در دراز مدت موجب سقوط و اضمحلال آنها می شود، حتی نوعی از افکار عمومی ممکن است در یک فرصت و شرایط خاص تمامیت یک نظام را به چالش بکشاند، بر همین اساس ناپلئون بناپارت می گوید: «حکومت را می توان با زور سرنیزه به دست آورد، اما برای حفظ آن ناچار باید به افکار عمومی تکیه کرد.» این که افکار عمومی در نظام های مردم سالار بیشتر نمود دارد امری بدیهی است، اما به معنای آن نیست که در نظام های استبدادی تأثیر و قدرت ندارد. در حقیقت در نظام های مردمسالار، مردم قادرند به طور مسالمت آمیز قدرت را جابه جا کنند، دولتی را سرکار بیاورند یا آن را برکنار سازند، این کار هم از طریق انتخابات و هم به وسیله افکار عمومی انجام می شود.

در جوامعی که مردم، مطبوعات و نهادهای مدنی در شکل دهی افکار عمومی نقش چندانی ندارند و بالطبع تضارب آرا و عقاید به کمترین حد خود می رسد، در این وضعیت بسیج افکار عمومی از جمله ابزارهای حکومت های غیر دموکراتیک برای کسب مشروعیت و مقبولیت خویش و دستیابی به استراتژی های تعیین شده است. با استفاده از این راهکار که معمولاً همراه با سرکوب مخالفان حکومت، مقابله با تجاوز نظامی و همه عواملی که موقعیت حاکمیت سیاسی وقت را به مخاطره انداخته و بالاخره مقابله با بحران های سیاسی درصدد هدایت و کنترل افکار عمومی بر می آیند و بدین شکل «اقتدار عمومی» (۳) را تعدیل می کند.

«آبراهام لینکلن»، رئیس جمهور قرن نوزدهم آمریکا گفته است: «افکار عمومی همه چیز است، وجودش دلیل موفقیت دولتمردان است و بی آن هیچ سیاستی پیروز نمی شود، در نتیجه کسی که افکار عمومی را به شکل می دهد، مهم تر از سیاستمداری است که بدون توجه به افکار عمومی قوانینی را تصویب می کند.»

اسفناک ترین شرایط، این است که یک نظام سیاسی پایه های مشروعیت و مقبولیت خود را به اراده مردم و براساس حمایت اکثریت مردم نسبت دهد، اما یا به طور کلی افکار عمومی را نادیده بگیرد، اینگونه غفلت از افکار عمومی که نظام سیاسی نظرات و خواسته های خود را بی آن که به درستی و به تحقیق سنجیده باشد به عنوان نظر عموم تلقی کند، می تواند آن نظام را در ورطه هولناکی بیفکند.

افکار عمومی و توجه به آن می تواند مبنای امنیت پایدار باشد و بی توجهی به آن موجب برهم خوردن تعادل جامعه در رابطه بین قدرت و مردم شود، به خصوص در حکومت هایی که برپایه رأی مردم استوار شده اند - به دلیل آن که به طور معمول، افکار عمومی بیشتر در جوامع عقب افتاده از قدرت و یا حداقل قابلیت به روز برخوردار است- بی توجهی به افکار عمومی در کوتاه مدت موجب ضعف مشروعیت و قدرت آن خواهد شد و در دراز مدت نیز سرنوشتی بهتر از اضمحلال و سرافکندگی در برابر عموم نخواهد داشت.

اگر افکار عمومی در فرایند برنامه ریزی و تصمیم گیری جایگاه شایسته ای بیابد آنگاه احترام به آن محقق خواهد شد در مقابل بی اعتنایی به آن علاوه بر به هم زدن تعادل و آسیب وارد آمدن به امنیت جامعه سبب خروج از گردونه قدرت خواهد شد. در کشور خودمان پس از انتخابات دوم خرداد شکاف میان دولت و ملت کاهش پیدا کرد و بدین ترتیب جامعه ما از بحران و خطری که آن را تهدید می کرد رهایی یافت. شعارهایی که در جریان انتخابات ۷۶ از سوی اصلاح طلبان مطرح شد نظیر آزادی های سیاسی و تحقق جامعه مدنی گاه منجر به ایجاد تنش هایی در جامعه شده است که انعکاس افکار عمومی را درباره آن دیدیم و بسیاری از شعارها در قالب قوانین تثبیت شده در نیامد.

صرف نظر از این که آیا اصلاح طلبان مقصرند که نتوانستند با استفاده از افکار عمومی و اهرم های قانونی که به دست آورده بودند برای استحکام بنای جامعه مدنی اقدام کنند و یا آن را ناشی از ضعف و نبود بنیان های لازم در فرهنگ و جامعه دانست، آنچه مهم است باور قدرتی به نام افکار عمومی است زیرا اصحاب با نفوذ و صاحب قدرت برای رسیدن به اهداف خود باید قدرتی به نام افکار عمومی را باور کنند، چون هر نظامی در صورتی تصمیمات صحیح در راستای منافع عموم اتخاذ می کند که افکار عمومی را با خود داشته باشد و برای این که بداند افکار عمومی چه نظری درباره عملکردهایش دارد باید ساختارهای دموکراتیک و فضای ابراز نظرات مردم مساعد باشد.

«توکویل» در کتاب «درباره دموکراسی در آمریکا» می نویسد: «به تدریج که شهروندان به برابری و همنوعی دست می یابند میل هر یک از آنها به باور کورکورانه یک فرد یا طبقه کاهش می یابد، برای باور جمع آمادگی پیدا می کنند و بیش از پیش افکار عمومی بر عالم چیره می شود.» (۴)

رحیم یعقوب زاده

مأخذ:

۱- لازار، ژودیت: افکار عمومی، ترجمه مرتضی کتبی، تهران، نشر نی، چاپ اول ،۱۳۸۰ ص ۱۱

۲- یحیایی ایله ای، احمد، تهران، آذر برزین، چاپ اول، ،۱۳۸۰ ص ۵۱

۳- هابرماس، یورگن، مقاله حوزه عمومی، روزنامه یاس نو، شماره ،۲۵۳ ص ۸

۴- لازار، ژودیت، همان، ص ۳۳

این مقاله در تاریخ ۱/۴/۱۳۸۴ در روزنامه ایران به چاپ رسیده است