چهارشنبه, ۱۳ تیر, ۱۴۰۳ / 3 July, 2024
مجله ویستا

مسائل نژادی شاید آنقدرها هم مهم نباشد


مسائل نژادی شاید آنقدرها هم مهم نباشد

این حقیقتی ناراحت‌کننده است که جوامع دارای نژادهای مختلف، اغلب آنقدرها هم که به نظر می‌رسد مختلط نیستند. وقتی به مدرسه پسرم می‌روم اغلب می‌بینم که در حال صحبت با دیگر والدینی …

این حقیقتی ناراحت‌کننده است که جوامع دارای نژادهای مختلف، اغلب آنقدرها هم که به نظر می‌رسد مختلط نیستند. وقتی به مدرسه پسرم می‌روم اغلب می‌بینم که در حال صحبت با دیگر والدینی هستم که آنها هم سفیدپوست و از طبقه متوسطند، با وجودی که در این مدرسه از هرجور نژاد و طبقه‌ای پیدا می‌شود. بیشتر ما همسایه‌های سفیدپوستمان را بهتر و بیشتر می‌شناسیم تا همسایه‌های سیاه پوست. این موضوع باعث افتخارم نیست، اما وجود دارد.

بیشتر مردم از این می‌ترسند که گوناگونی‌های نژادی به حوادث تلخ بینجامد. در این میان از همه مشهورتر رابرت پوتنام دانشمند آمریکایی علوم سیاسی است که در سال ۲۰۰۶ تحقیق مهمی درباره گوناگونی‌های نژادی و اجتماعی منتشر نموده است. او به فایننشال تایمز گفته است: «اثر گوناگونی‌های نژادی بدتر از آن است که تا پیش از این تصور می‌شد. مساله فقط این نیست که ما به افرادی که شبیه مان نباشند اعتماد نداریم. در جوامع دارای گوناگونی، ما حتی به افرادی که مثل خودمان هستند هم اعتماد نمی‌کنیم.»

با وجودی که خیلی از ما نظرات پوتنام را خواهیم پذیرفت، احتمالا تنها تعداد اندکی از ما به طور دقیق می‌داند که واقعا چرا مسائل نژادی و همکاری اجتماعی می‌توانند به هم ربط داشته باشند. ماکارتان همفری، علوم سیاسی دان ایرلندی دانشگاه کلمبیا، به من فهرستی از دلایلی ارائه کرده است که چرا در جوامع همگن کارها به سهولت بیشتری پیش می‌روند.

دسته اول تبینات بر پایه ترجیحات فردی هستند. شاید کسانی که نژاد یکسانی دارند یاری رساندن به همدیگر را دوست دارند، شاید سلایق یکسانی داشته باشند، یا شاید حداقل از کار کردن در کنار یکدیگر لذت می‌برند. دسته دوم می‌گوید که کارآیی این افراد در کنار یکدیگر بیشتر است، زیرا بهتر همدیگر را می‌فهمند، یا همسازی بیشتری با هم دارند.

این دلایل قابل سنجش نیستند، اما همفری و سه نویسنده همکار او که روی کتاب جدیدی درباره همین اشتراکات نژادی کار می‌کنند، پروژه بلندپروازانه تری در دست دارند. آنها می‌خواهند مجموعه‌ای از آزمایشات نظریه بازی‌ها را اجرا کنند، آن هم نه در محیط‌های آزمایشگاهی، بلکه در کامپالا پایتخت اوگاندا که محل سکونت بسیاری قبایل مختلف است. بازی‌ها به گونه‌ای طراحی شده‌اند که هر گروه از دلایل مختلف را به طور مشخص مجزا نمایند. برخی از این‌ها دارای سابقه در اقتصاد رفتاری است و برخی دیگر کاملا تازه است. (یکی از آزمون‌های مورد علاقه من این است: اول به یکی از افراد تحت آزمایش شیوه بازکردن یک قفل خاص که تکنولوژی‌اش در اوگاندا ناشناخته است، آموخته می‌شود. سپس یک نفر که این آموزش را دیده است در کنار کسی که چنین وضعی ندارد قرار داده می‌شود و به آنها ۱۰ دقیقه وقت داده می‌شود تا قفل را بازکنند بی‌آنکه فرد آموزش دیده حق لمس قفل را داشته باشد.)

نتایج جالبند. یافته‌ها به روشنی نشان می‌داد که افراد دارای نژاد یکسان بهتر با همدیگر کار می‌کنند، اما هیچ نشانی نبود که ترجیحات آنها با سایر گروه‌ها تفاوت داشته باشد، یا اینکه راغب به همکاری با سایر قبایل نباشند.

شگفت‌انگیزترین نتایج از بازی دیکتاتور به دست آمد که در آن به یک بازیکن اختیار داده می‌شد به تشخیص خودش به دیگران پاداش بدهد یا تنبیه شان کند؛ بی‌آنکه آنها توان مقابله به مثل داشته باشند و نکته جالب اینجاست: در بازی دیکتاتور، افراد اغلب با هم قبیله‌هایشان همان رفتاری را داشته‌اند که با دیگران. تنها پس از آنکه محققان هویت افراد را روشن می‌کردند بود که رفتارها شروع به تغییر می‌کرد و بازیکنان با هم قبیله‌هایشان سخاوتمندانه‌تر رفتار می‌کردند.

هم نژاد‌ها به نظر بخشی به این خاطر با هم همکاری می‌کنند که ازشان این‌طور انتظار می‌رود و می‌دانند که اگر خلاف آن رفتار کنند پیامدهای ناخوشایندی برایشان خواهد داشت.

آنچه در کامپالا درست است شاید در همه نقاط جهان درست نباشد. اما این مطالعه نشان می‌دهد که اگر ما در همکاری با کسانی که شبیه ما نیستند مشکل داریم، الزاما به این معنی نیست که از آنها خوشمان نمی‌آید، بلکه شاید فقط نمی‌دانیم که از کجا باید شروع کرد.

تیم‌ هارفورد

مترجم: گلچهره پاکدل