دوشنبه, ۳۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 May, 2024
مجله ویستا

جاهلیت فقط با خون پاک می شود


جاهلیت فقط با خون پاک می شود
موضوع سخن مبانی قرآنی نهضت حسینی (ع) بود . تفسیری که از این موضوع ارائه شد ، نتیجه اش این بود که کار امام مثل خود قرآن حجت خداست . زیرا همانطوری که خدای سبحان از راه قرآن با ما سخن می گوید ، از راه انسان معصوم و انسان کامل هم با ما سخن می گوید . لبان مطهّر انسان کامل معصوم مانند آیات قرآن کریم است . هم قرآن معصوم است ، هم انسان کامل معصوم مثل پیامبر و ائمه (ع) معصومند . کار پیغمبر یا امام را نباید بر قرآن عرضه کرد تا صحت و سقم این کار معلوم بشود!
اگر به ما دستور دادند روایات را بر قرآن عرضه کنید ، برای آن است که معلوم بشود که آیا این گفته امام هست یا نه . وگرنه اگر برای ما ثابت شد مطلبی را امام فرمود یا کاری را امام انجام داد ، لازم نیست که بر قرآن عرضه بشود . این بحث ، یعنی تبیین مبانی قرآنی نهضت سالار شهیدان (ع) برای بیان همتائی و همسوئی و هماهنگی قرآن و عترت است . یعنی آنچه را که خدا در قرآن فرمود ائمه انجام داده اند و آنچه را که ائمه انجام داده اند ، در قرآن کریم آمده است .
● تقسیمات دو گانه معروف و منکر
در این بحث، نهضت سالار شهیدان محور گفتگو است که آیا در قرآن کریم معارفی و مطالبی هست که به انسان بگوید برای حفظ دین از هیچ کاری دریغ نکنید ، بلکه بر شما لازم است ؛ یا نه ؟! روشن شد که سالار شهیدان (ع) گرچه به عنوان امر به معروف و نهی از منکر قیام کرد ، لکن معروف برخی اعتقادی اند ، برخی اصلی اند ، برخی فرعی . چه اینکه منکر برخی اعتقادی اند ، برخی فرعی . گناه دو قسم است ، واجب هم دو قسم است . برخی از گناهانند که کفرند ؛ برخی از گناهانند که کفر نیستند ، ولی معصیت اند با حفظ اصل اسلام . معروف هم دو قسم است ؛ برخی از معروف ها جزء اصول دینند ، مثل توحید . برخی از معروف ها جزء فروع دینند ، مثل نماز .
یک وقت انسان نماز نمی خواند و با اینکه مسلمان است ولی معصیت کرده است . یک وقت می گوید : نماز را که خدا در قرآن کریم فرمود ، من (معاذ الله) قبول ندارم . این یک منکری است که کفر است ، آن یکی منکری است که معصیت است .
در عصر سالار شهیدان ، حسین بن علی بن أبیطالب (ع) جریان منکر که أبی عبدالله فرمود : من برای نهی از منکر قیام کردم ، تنها منکر فرعی و عملی نبود ؛ تنها معصیت نبود ، تنها بد اخلاقی نبود ؛ بلکه آن منکر، ریشه ای و اعتقادی بود . یعنی بازگشت شرک به جای توحید بود ، رجوع جاهلیّت به جای عقلانیّت بود ، عود کفر به جای اسلام بود . وقتی شرک به جای توحید برگشت ، جاهلیّت به جای عقلانیّت برگشت ، کفر به جای اسلام برگشت ؛ قهراً معاصی مناسب خود را هم به همراه دارد.
در جریان معروف هم به شرح ایضاً ؛ اینکه سالار شهیدان (ع) فرمود : من به قصد امر به معروف قیام کرده ام ، تنها معروف فرعی و اخلاقی و عملی نبود . هم معروف اعتقادی بود ، هم معروف اخلاقی ، هم معروف عملی . یعنی شرک به جای توحید نشست ، توحید معروف است . تواضع رخت بربست و تکبّر به جای تواضع نشست ، تواضع اخلاق است . صدق رخت بر بست و دروغ به جای صدق نشست ، صدق یک واجب فرعی است . سالار شهیدان هم برای آن معروف اعتقادی قیام کرد ، هم برای معروف اخلاقی قیام کرد ، هم برای معروف عملی ؛ تا جامعه موحد بشود در بخش اعتقادو متخلّق به اخلاق الهی بشود در بخش صفات نفس ، عامل به دستورهای دینی بشود در بخش فروع دین .
● اعلام خطر جاهلیّت توسط قرآن کریم و عترت طاهرین (ع)
اشاره شد که زمینه ظهور جاهلیّت را قرآن کریم هشدار داد . قرآن در بخشی از آیات می فرماید : فلان کار گناه است ، نکنید . در سوره نور بی حجابی را تحریم کرد ، فرمود : هیچ زنی بدن خود را به نامحرم نشان ندهد ؛ امّا اینجا سخن از معصیت است . ولی در سوره مبارکه احزاب فرمود : آن خود نمائی جاهلی را انجام ندهید ؛ و لا تبرّجن تبرّج الجاه لیّه الاولی(۱). گاهی انسان، بد حجاب یا بی حجاب است ، گاهی (معاذ الله) می گوید : حجابی که خدا در قرآن گفت ، من قبول ندارم . اگر دوّمی را گفت ، می شود جاهلیّت ؛ اگر اوّلی را مرتکب شد ، می شود گناه ومعصیت .
اینکه خدای سبحان فرمود : افین مات او قت ل انقلبتم علی اعقاب کم (۲)، هشدار به جریان جاهلیّت است . اینکه در بخش های دیگر قرآن کریم سخن از بازگشت مردم به آداب و سنن جاهلیّت است ، از همین قبیل است . اینکه فرمود : در بین مسلمانها عدّه ای هستند که فکر می کردند پیغمبر در جنگ زنده بر نمی گردد ، مسلمانها شکست خورده بر می گردند ؛ اینکه فرمود : فتری الّذ ین ف ی قلوب ه م مرأ یسار عون ف یه م یقولون نخشی ان تصیبنا دائ ره قل عسی الله ان یأت ی ب الفتح او امر م ن ع ند ه فیصب حوا علی ما اسرّوا ف ی انفس ه م ناد مین (۳)، از این قبیل است .
به پیغمبر فرمود : در بین شما کسانی اند که با مشرکان و کفّار رابطه تنگاتنگ سیاسی دارند . می گویند : شاید جمهوری اسلامی به هم خورد ، شاید نظام اسلامی شکست خورد ، شاید دوباره مشرکان آمدند ؛ ما چرا رابطه خود را با مشرکان و کفّار بد بکنیم ؟! در سوره مائده به رسول گرامی فرمود : عدّه ای اینچنین در بین شما هستند که اینها بیماران سیاسی اند ، اینها جاهلیّت زده اند ؛ آسیب اینها آسیب معصیت نیست ، آسیب اینها آفت کفر است .
این زمینه های فراوان در قرآن کریم از یک سو ، سخنان صدیقه کبری در آن خطبه رسمی مسجد النّبی از سوی دیگر که فرمود: شما خیال نکنید علی را خانه نشین کردید ، معصیت کردید ! این کفر است ، نه عصیان !! افحکم الجاهل یّه یبغون و من احسن حکماً م ن الله ل قوم یوق نون (۴). خطبه فاطمه (س) زنگ خطر جاهلیّت بود ؛ آیات قرآن کریم که چند طائفه اش خوانده شد ، زنگ خطر جاهلیّت بود ؛ سخنان نورانی علی بن أبیطالب که بخشی قبلاً خوانده شد ، بخشی ن شآء الله در روزهای بعد به عرضتان می رسد هشدار خطر جاهلیّت بود.
● ظهور اسلام و فرمانروائی رسولان باطنی و ظاهری
فرمود : مردم ! لا تکونوا کجفاه الجاه لیّه لا ف ی الدّین یتفقّهون و لا عن الله یعق لون (۵). فرمود : شما به سمت جاهلیّت می روید . در جاهلیّت نه «رسول باطن » فتوا می داد ، نه « رسول ظاهر » مرجع بود ! در عقلانیّت و در اسلام هم رسول باطن فتوا می دهد ، هم رسول ظاهر دستور می دهد . خدای سبحان دو رسول ، دو پیامبر به ما داد ؛ یکی در درون ما نهادینه کرد به نام عقل ، به نام فطرت . فرمود : فألهمها فجورها و تقواها .
بزرگترین سرمایه خدادادی
فرمود : من انسان را با سرمایه خلق کردم ، نه بی سرمایه ! انسان سرمایه دار است مثل دریا ، نه سرمایه دار نظیر بانک یا موزه !! بانک و موزه هر چه دارند عاریت است ، امّا دریا هر چه دارد از خود ساخته است . اگر ادیبان ما گفته اند :
چو دریا به سرمایه خویش باش
هم از بود خود سود خود بر تراش
یعنی مثل بانک یا موزه نباش که چشمت به جیب و کیف دیگری باشد ! مثل دریا باش که لؤلؤ و مرجان و درّ صدف را خودش می پروراند . مگر کسی در دریا مرجان و لؤلؤ می ریزد ؟! مگر کسی به بحر، صدف و درّ می دهد ؟! این دریاست که خودش می سازد . خدای سبحان فرمود : من به شما سرمایه دادم ، شما دریائید .
اگر عالمان بزرگی فنآوری علمی داشتند و از آنها به عنوان « بحر العلوم » یاد می شود ، از همین قبیل است . مرجان های اندیشه را اینها ساخته اند ، لؤلؤهای گرانبها و درّ و صدف انگیزه را اینها ساخته اند . دریا بودن ، بحرالعلوم بودن سرمایه می خواهد ؛ خدا فرمود : همه سرمایه ها را ما به شما دادیم ، گوهر شناس دادیم ، معلّم دادیم ، آن کسی که به دریا می گوید : این بخش های مواد خام را مرجان بساز ، همان کس به شما می گوید که چگونه فطرت را فنآوری کن ، چگونه عقل را نوآوری کن . انبیاء به عنوان مرجان ساز و درّ شاهوار ساز شما برای شما آمده اند . سرمایه اوّلیه را هم در سوره والشّمس مشخّص کرد ، فرمود : و نفس و ما سوّاها ، فألهمها فجورها و تقواها (۶).
بهره مندی انسان از علوم میزبان در کنار علوم میهمان
فرمود : من به شما سرمایه داده ام ، این سرمایه، علم های میزبان است . آنچه را که شما در حوزه ها و دانشگاهها یاد می گیرید ، « علم مهمان » است . این علوم مهمان یک روزی نبود ، یک روزی هم از ما گرفته می شود . در سوره نحل فرمود : همه شما در زاد روز میلادتان فاقد این اصطلاحات حوزوی و دانشگاهی بودید . و الله اخرجکم م ن بطون امّهات کم لا تعلمون ش یئاً (۷). این نکره در سیاق نفی، پیامش این است که شما در زاد روز میلادتان نه از اصطلاحات حوزه باخبر بودید ، نه از اصطلاحات دانشگاه . حوزوی و دانشگاهی شدید ؛ مطالبی را فرا گرفتید . این مطالب مهمان شماست ، عاریه است . به شما دادند ، در دوران کهنسالی از شما گرفته می شود ؛ و م نکم من یرّد لی أرذل العمر ل کیلا یعلم م ن بعد ع لم ش یئاً (۸)، این را در بخش دیگر قرآن فرمود . که بسیاری از شماها در دوران پیری حرفتان این است :
من آنچه خوانده ام همه از یاد من برفت
لا حدیث دوست که تکرار می کنم
بسیاری از علماء را دیدیم ؛ چه در این شهر ، چه در غیر این شهر که از فحول علماء بودند ، سالیان متمادی کتابی را تدریس می کردند ، بعد در دوران فرطوطی شخصاً به من می گفتند : الآن من دیگر آن کتاب را نمی فهمم !! سن وقتی در آستانه قرن قرار گرفت ، انسان هر چه از مدرسه ها آموخت از یاد او رخت بر می بندد . اینها مهمانانی اند که برای رفع نیاز ما به ما داده اند ؛ روزی هستند و روزی نیستند . امّا ما صاحبخانه داریم ، مهمان نباید صاحبخانه را برنجاند .
عقلانیّت و علوم فطری ، گنجینه درونی انسان
ما آن صاحبخانه هایمان علوم فطری ماست ، عقلانیّت و خدا شناسی و خدا پذیری و خدا خواهی ماست . . ما تشنه یک حقیقتیم ؛ یک قطره آب را خدای سبحان به این صورت در آورد ، چگونه ما در برابر او خضوع و کرنش نکنیم ؟! چگونه سر به پیشگاه او نسائیم ؟! چگونه سجده نکنیم ؟! چگونه نماز نخوانیم ؟! فرمود : این علوم حوزوی و دانشگاهی مهمانان شمایند . مهمان بسیار عزیز است ، امّا نباید صاحبخانه را از خانه بیرون کند .
طرد رسولان درونی و بیرونی در بین امت اسلامی عصر سیّدالشهداء (ع)
سالار شهیدان در کربلا حرفی را زد که پدر بزرگوارش علی بن أبیطالب (ع) در خطبه های رسمی نهج البلاغه همان خطر را گوشزد کرد . فرمود : شماها که جنگ داخلی را راه اندازی کردید ، برادرکشی کردید ، فتنه ها به پا کردید ؛ یک گوشتان به طرف من ، گوش دیگرتان به طرف بیگانه ها بود ؛ این کار ، کار جاهلی است . لا تکونوا کجفاه الجاه لیّه لا ف ی الدّین یتفقّهون و لا عن الله یعق لون . در جاهلیّت، مردم هم رسول باطن را کنار زدند ، هم رسول ظاهر را . هم حرف انبیای ابراهیمی را پشت سر گذاشتند ، هم پیام و سروش انبیای درونی را ! فرمود : اینها نه حرف عقل و فتوای فطرت را گوش می دادند ، نه حرف انبیای بیرون را .
● رسالت اصلی رسولان بیرونی در هدایت انسان
انبیای بیرون این حرف فطرت را ترجمه و بازگو وگویا و ا ثاره و شکوفا و شفاف کردند ، از صافی ها گذراندند و به ما نشان دادند . این و یثیروا لهم دفائ ن العقول که در اوّلین خطبه نهج البلاغه است و رسالت رسمی انبیاء را تبیین می کند ، همین است . فرمود : انبیاء آمدند ، ؛ کند و کاو کردند ، درون شما را در آوردند ، گفتند : انسان یعنی موحد انسان یعنی مؤمن ؛ انسان یعنی از آغازی آمده ، به انجامی می رود ، بین راه است . ما آمده ایم بگوئیم از کجا آمدی ، به کجا می روی ، چه ببری ، ره توشه ات چیست ! این و یثیروا لهم دفائ ن العقول این است . یعنی عقلی داریم ، دفینه ای داریم ، مستور است ؛ یک معدن شناس می خواهد که اینها را کند و کاو کند . علی بن أبیطالب (ع) فرمود نه شما از سرمایه های درونی تان مدد گرفتید ، نه از ره آورد انبیای بیرونی استمداد کردید ؛ دستتان پیش دیگران دراز است ! همین بیان نورانی را حسین بن علی در قتلگاه گفته . وجود مبارک أبی عبدالله در قتلگاه ، در همان حالی که دارند سرش را می برّند ، فرمود: یا ش یعه آل أبی سفیان ! ا ن لم یکن لکم د ین و لا تخافون المعاد فکونوا احراراً ف ی دنیاکم (۹). فرمود : ای پیروان ابوسفیان ، ای امویان ! شما حرف انبیاء را گوش ندادید ، ندادید . لاأقل فتوای دل و حرف عقل را گوش بدهید ؛ از درون شما فریاد می زند که زن و بچّه بی گناهند ؛ حرف آنها را گوش بدهید . اینها نه سبقه الهی داشتند ، نه سبقه انسانی ؛ این کار جاهلیّت بود . وجود مبارک نبی اکرم با چنین قومی روبرو بود ، بعد از جریان رحلت رسول گرامی و ندیده گرفتن الغدیر و روی کار آوردن سقیفه این لا ف ی الدّین یتفقّهون و لا عن الله یعق لون خودش را نشان داد . اینها نه حرف های انبیاء را گوش دادند ، نه فتوای عقل را! نه رسول باطن را به رسمیّت شناختند ، نه رسول ظاهر را ! این دو هماهنگ اند ، هر کدام ما را به دیگری هم هدایت می کند .
● مبارزه با جاهلیّت ، معنای واقعی امر به معروف و نهی از منکر
اینکه وجود مبارک امیر المؤمنین پشت سر هم خطر جاهلیّت را گوشزد می کرد ، این بود . و أبی عبدالله با جاهلیّت جنگید ؛ این معنای امر به معروف و نهی از منکر است . یک وقت کسی امر به معروف و نهی از منکر عادی می کند ، یک مقدار مقاومت می کند ، وقتی کار به اختلاف و خونریزی کشید ، صرف نظر می کند . امّا یک وقت اصل دین در خطر است ؛ اگر اصل دین در خطر بود ، اگر اصل قرآن و وحی و رسالت و نبوّت و امامت در خطر بود ، آن روز هم تقیه حرام است ، هم کوتاه آمدن حرام است ، هم هرگونه تساهل و تسامح نامعقول .
سالار شهیدان حرفی را زد که قبلاً امیر بیان آن حرف را به این صورت فرمود ؛ فرمود : ف تنتهم شوهاء مخش یّه و ق طعاً جاه لیّه لیس ف یها منار هدی و لا علأ یری (۱۰). اینها بیانات نورانی امیر بیان است که زنگ خطر بازگشت جاهلیّت است . فرمود : این اختلاف ، این کینه ؛ م نّا امیر ، م نکم امیر همان آداب و سنن مشئوم جاهلیّت است . اینها وحشتناک است ،قطعه قطعه کردن جامعه است،؛ هیچ روشنی در او نیست ، هیچ راه راستی در او نیست . نه علم هدایت است ، نه نوری که در کنار آن نور ، نارها بر طرف بشود.
● قیام خونین ، تنها راه شستشوی آلودگی جاهلیّت
در خطبه های نورانی امیرالمؤمنین (ع) پشت سر هم زنگ خطر بازگشت جاهلیّت بود . تا زمانی که معاویه بود ، جاهلیّت به صورت نفاق خودش را نشان می داد . وقتی معاویه رخت بر بست ، یزید روی کار آمد ؛ جاهلیّت عریان ،خودش را نشان داد ! اینکه یک وقت گفت : لع ب الهاش م ب الملک فلا ؛ خبرأ جآء و لا وحیأ نزل (۱۱)، این را معاویه می خواست چندین سال قبل بگوید ، ولی تا علی و حسن زنده بودند ، نتوانست . وقتی یزید روی کار آمد ، صریحاً گفت : بازی است ، اینهارا بنی هاشم در آوردند ! خدا و قیامت و وحی ای در کار نیست .
در چنین موقعیّتی کسی بیاید ، حوزه علمیّه تشکیل بدهد ، سخنرانی کند ، منبر بگذارد ، موعظه کند ؛ همایش ، کنفرانس ، گردهمائی بر پا کند ، اینها اثر ندارد ! یک کسی که غدّه سرطانی دارد ، چاره ای جز شکافتن نیست ! این بود که سالار شهیدان فرمود : من سخنرانی ها کردم و می کنم ، نامه ها نوشتم و می نویسم ، پیامها دادم و می دهم ، نماینده ها فرستادم و می فرستم ؛ امّا اینها زمینه کار است . آن کار اصلی خون است و خون است و خون است و خون !!
۷۰۰ سال قبل بزرگان اهل معرفت گفتند : خون مظلوم هدر نمی رود . قبل از جناب مولوی ، آن بزرگوار دیگر گفت ، بعداً مولوی گفت به اینکه : طفل ها سر بریده شدند تا کلیم الله صاحب دیده شد . اگر بچّه ها را فراعنه سر می بریدند ، اگر آن مظلومها خون دادند ، این خونها هدر نرفت ؛ بلکه باعث ظهور موسای کلیم شد که بساط فراعنه را برچید . خون کربلا آنقدر حساس بود که طولی نکشید ، تقریباً چهار هزار قربانی از همین کوفه گرفتند . بسیاری از سران اموی را همین نهضتی های توّابین در کوفه به عهده گرفتند و سر آنها را بریدند . مختار قیام کرد ، عدّه زیادی قیام کردند ، اموی و مروانی را منقرض کردند ، عباسی را به این صورت سیاه در آوردند ، آنها را در تاریخ ننگین کردند . سالار شهیدان فرمود : الآن سخن از رجوع جاهلیّت است ، نه فقط عصیان . سخن از بازگشت شرک به جای توحید است ، عود کفر به جای اسلام است ؛ سخن از معصیت نیست که اینها مال مردم را می برند یا ربا می خورند . اینها با نهی از منکرهای عادی قابل حل است .
این بود که سالار شهیدان رسماً اعلام کرد ، فرمود : و علی السلام السّلام (۱۲). این سلام ، سلام وداع است . یک وقت کسی دوستش را می بیند ، می گوید : سلاأ علیکم ؛ یک وقت می خواهد از کسی خداحافظی کند ، می گوید : عل یک السّلام . این عل یک السّلام را که اگر در ابتدا بگوید ، معلوم می شود سلام وداع است . وجود مبارک سالار شهیدان فرمود : علی السلام السّلام ؛ یعنی فاتحه اش را باید خواند ، دیگر اسلامی نمانده ! و تنها عاملی که می تواند اسلام بیمار یا در حال احتضار را زنده کند ، همان خونی است که پیغمبر در باره صاحب آن خون فرمود : حسیأ م نّی (۱۳)،. بعد هم فرمود : من می خواهم امّت جدّم را اصلاح کنم ، نه شما را ! شما گوشه ای از امّتید . تا روز قیامت هر که می آید امّت جدّ اوست و تا روز قیامت این خون اثر دارد . فرمود : ارید الصلاح ف ی امّه جدّی (۱۴)، نه الآن در بین شما ! این خون آنقدر مقدّس است که تا روز قیامت این خون می جوشد .
آیت الله جوادی آملی
سخنرانی در جمع اقشار مختلف مردم آمل
حسینیه ارشاد؛ ششم بهمن ۱۳۸۵
پانوشت ها:
(۱) احزاب . ۳۳
(۲) آل عمران . ۱۴۴
(۳) مائده . ۵۲
(۴) بحار الأنوار . ۲۹ . ۲۲۶
(۵) نهج البلاغه . خطبه ۱۶۶
(۶) شمس . ۷ و ۸
(۷) نحل . ۷۸
(۸) حج . ۵
(۹) بحار الأنوار . ۴۵ . ۵۱
(۱۰) نهج البلاغه . خطبه ۹۳
(۱۱) الحتجاج . ۲ . ۳۰۷
(۱۲) بحار الأنوار . ۴۴ . ۳۲۶
(۱۳) بحار الأنوار . ۴۳ . ۲۶۱
(۱۴) بحار الأنوار . ۴۴ . ۳۲۹
منبع : روزنامه کیهان