سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

ارزش شناسی ـ بخش ۳


ارزش شناسی ـ بخش ۳

ارزش از دیدگاه فلاسفه و جامعه شناسی

ارزش‌ها از منظر فلاسفه امری عقلانی، درونی و ذاتی هستند. آن‌ها کمتر به ارزش به عنوان امری تجربی می‌نگرند. در نزد فلاسفه مبنای ارزش‌ها یکی نیست. ارزش در نزد افلاطون شناسایی خیر، در اندیشه ارسطو رعایت حد وسط، در اندیشه کانت‌ همان وجدان اخلاقی و احساس تکلیف، برای راسل‌ رهایی از اخلاق و در نظر نیچه میل به قدرت است.

بسیاری از متفکران معاصر وظیفه فیلسوف و کار فلسفه را اساسا به مطالعه ارزش‌ها محدود می‌کنند. فریدریش نیچه متکفر آلمانی عقیده دارد که فلسفه چیزی جز ارزش آفرینی نیست و فیلسوف راستین کسی است که فلسفه امور را با توجه به انسان می‌نگرد و انسان تنها موجودی است که به ارزش‌ها توجه دارد و ارزش آفرین است؛ لذا چنان‌چه در این نظر که کار فلسفه منحصر به بررسی ارزش‌هاست تردید کنیم، در این‌که یکی از مسائل محوری فلسفه بحث از ارزش‌هاست، نمی‌توانیم تردیدی داشته باشیم و لاجرم یکی از مسائل عمده فلسفه بحث از ارزش‌ها خواهد بود. افلاطون مبنای ارزش‌ها را در معرفت و علم به معنای دانستن و دانایی و ...، شناسایی خیر می‌داند (دادبه، ۱۳۷۲).

از نظر او مفهوم خیر یا به طور کلی مفهوم ارزش، امری مطلق است و مانند قضایای ریاضی از طریق عقل قابل کشف و شناسایی است. البته بسیاری از افراد وجود دارند که درباره موضوعی شناخت کافی دارند و در عین حال بر خلاف آن‌چه می‌دانند عمل می‌کنند. افلاطون درباره این افراد می‌گوید که این عده در واقع معرفت واقعی ندارند و در صورت نیل واقعی به شناسایی خیر، جهت‌گیری عملی آنان نیز همسو با خیر می‌شود (شریعتمداری، ۱۳۷۳).

مبنای ارزش‌ها از نظر ارسطو در قالب سعادت در رعایت «حد وسط» است. از نظر او سعادت راستین در آن است که آدمی آسوده از هر گونه قید و بند با فضیلت زیست کند و فضیلت در میانه‌روی است، از این‌جا برمی‌آید که بهترین روش زندگی روشی است که بر پایه میانه‌روی و در حدی باشد که همه کس بتواند به آن برسد. بر همین معیار می‌توان درباره خوبی یا بدی یک حکومت و سازمان نیز عمل کرد. زیرا سازمان هر حکومت نماینده روش زندگی آن مردم است (عنایت، ۱۳۷۷).

بنابراین مبنای ارزش در نظر فلاسفه یکسان نیست. مثلا کانت فیلسوف آلمانی، مبنای ارزش‌ها را در عمل ارادی معطوف به عمل و وظیفه می‌داند. این‌که هرگاه فرد از روی حسن نیت و به خاطر انجام وظیفه نه به منظور کسب منفعت یا تحصیل لذت به کاری اقدام کند، عمل وی ارزشی و خوب تلقی می‌شود. در نظر کانت نیز ارزش‌ها امری مطلق است که در قالب وظیفه اخلاقی دارای سه میعار اساسی است:

۱) رعایت آن توسط همه افراد موجه و مورد توافق عموم به نظر برسد.

۲) آن‌که عمل به آن مستلزم وسیله قرار دادن انسان نشود. مانند بزرگی

۳) سومین نکته نیز در درونی بودن و تحمیل نکردن آن از خارج است (شریعتمداری، ۱۳۷۳).

● ارزش از دیدگاه جامعه‌شناسی

در نگاه جامعه‌شناسی ارزش‌ها تعهدات ما هستند. آن‌ها بازتاب تصویری از آن‌چه خوب است و آن‌چه خوب نیست هستند (جوئل شارون، ۱۳۸۲). ارزش‌ها معیارهایی برای قضاوت افراد درباره‌ی کنش‌های خود و دیگران هستند. آن‌ها به ما می‌گویند که مردم چه هدف‌هایی را باید جست‌وجو کنند، چه چیزی لازم است و چه چیزی ممنوع است. چه چیزی شرافتمندانه و چه چیزی شرم آور است، چه چیزی زیبا و چه چیزی زشت است. اگر من واقعا باور داشته باشم که داشتن خانواده برای یک زندگی معنی‌دار مهم است، این برای من یک ارزش است. من برای خانواده‌ام زندگی می‌کنم، من در مورد مسائلی که بر خانواده‌ام تاثیر می‌گذارند رای می‌دهم و وقت و پول را برای خانواده‌ام صرف می‌کنم. همان‌طور که از بحث‌های فوق برمی‌آید موضوع جامعه‌شناسی «کنش اجتماعی است که مبتنی بر روابط و انتظارات متقابل اجتماعی و متاثر از نهادها و ساختارهای اجتماعی است.» بر این اساس جامعه‌شناسان برای تعریف ارزش به عنوان عنصر اساسی کنش‌ اجتماعی بر بعد اجتماعی بودن آن تاکید دارند. از این نگاه ارزش‌های اجتماعی همان خواست‌ها، ملاک‌ها و معیارهای ارزیابی مورد پذیرش اکثریت یک جامعه است، که از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود. بنابراین مفهوم جامعه‌شناختی ارزش‌ها با مفاهیم ارزش از دیدگاه‌های دیگر متفاوت است. ارزش از رشته اقتصاد وارد جامعه‌شناسی شد (رفیع پور، ۱۳۷۸).

ظاهرا اولین گام در این زمینه را زیمل با اثر خود درباره «فلسفه پول» آغاز نمود. او ارزش را یک شکل و طبقه بندی جامع از تصویر یا ظاهر دنیا می‌بیند که ماهیت عمیق آن نه در واحد بودن و یک شکل بودن آن بلکه در تفاوت آن در درجه‌بندی بر اساس ارزش است. لاوتمن که در مورد واژه‌های هنجار و ارزش در متون جامعه‌شناسی به طور عمیق کار کرده بود، بعد از بررسی این دو اثر در بیش از ۱۶۰ اثر دانشمندان مختلف سه عنصر را برای تعریف این واژه استخراج کرده است:

۱) مقیاس، ضابطه یا استاندارد

۲) موضوع و مفعول (object)

۳) خوب یا بد

(وثوقی و نیک خلق، ۱۳۷۰).

با توجه به این‌که یکی از موضوعات اساسی جامعه‌شناسی نهادهای اجتماعی است و مهم‌ترین وصف نهادهای اجتماعی معنی‌دار بودن آن‌هاست و در واقع نهادها، ارزش‌ها و اهداف ارزشی غایی اعضاء خود را متبلور می‌کنند و از آن‌جایی که یکی از مسائل بنیادی جامعه‌شناسی مساله نظم اجتماعی است و از آن‌جا که یک وجه اساسی نظم اجتماعی نزد بنیان‌گذاران جامعه‌شناسی یعنی کنت، دورکیم، کارل مارکس، ماکس وبر و فردیناندو تونیس، مساله ارزش‌ها در قالب معنا و مشروعیت است (چلپی، ۱۳۷۵)، بنابراین نمی‌توان بنیان شکل‌گیری و استفاده از ارزش‌ها در جامعه‌شناسی را اقتصاد دانست.

یکی از جامعه‌شناسانی که در مورد ارزش نظریه محکمی دارد، دورکیم، جامعه‌شناس مشهور فرانسوی (۱۹۱۷ـ ۱۸۵۸) است. او با تمایز دو جامعه مکانیکی و ارگانیکی از یکدیگر ماهیت و شاخص ارزش‌ها را در این جوامع متفاوت می‌داند و معتقد است که ماهیت و شدت ارزش‌ها در جوامع مکانیکی بسیار زیاد بوده و افراد این جوامع تعهد بالایی نسبت به ارزش‌ها دارند.

اولسون از دیگر جامعه‌شناسان، ارزش‌ها را مجموعه‌ای از پنداشت‌های اساسی نسبت به آن‌چه که پسندیده است دانست که تجلی عمیق‌ترین احساسات مشترک نسبت به جهان ما در جامعه هستند.

گیدنز ارزش‌ها را تحت تاثیر فرهنگ دانسته و ارزش‌ها را عقایدی می‌داند که به شدت تحت تاثیر فرهنگ است و به نسبیت ارزش‌ها اعتقاد دارد و می‌گوید ارزش‌ها عقایدی است که افراد یا گروه‌های انسانی درباره آن‌چه مطلوب، مناسب، خوب و بد است، دارند. او ارزش‌های مختلف را نمایان‌گر جنبه‌های اساسی تنوعات در فرهنگ انسانی می‌داند و معتقد است آن‌چه را که افراد ارج می‌نهند به شدت از فرهنگ ویژه‌ای که در آن زندگی می‌کنند تاثیر می‌پذیرد.

گی روشه یکی از جامعه‌شناسان تغییرات اجتماعی ارزش را نوعی آرمان و در عین حال واقعی در نظر شخص یا یک جمع نسبت به شیوه‌ای از بودن یا عمل تلقی می‌نماید که مطلوبیت‌ بخش و متشخص کننده افراد یا رفتارهای منتسب بدان است. او با اتکا بر این تعریف، ویژگی‌های مبنی بر الهام‌بخش بودن قضاوت و رفتار، نسبی بودن، عاطفی بودن و سلسله مراتبی بودن ارزش‌ها را استنتاج می‌نماید (آنتونی گیدنز، ۱۳۷۳).

رفیع‌پور (۱۳۷۸) پس از تجزیه وتحلیل تعاریف مختلف در کتاب آناتومی جامعه با تاکید بر هسته اصلی و معنوی ارزش که مبتنی بر فرآیند ارزیابی‌ و امتیازبندی است، ارزش را یک نوع درجه‌بندی، طبقه‌بندی و امتیازبندی پدیده‌ها (مثلا کالاها) از خوب تا بد یا از مثبت تا منفی می‌داند.

جوئل شارون در کتاب ده پرسش از دیدگاه جامعه‌شناسی می‌نویسد: ارزش‌ها تعهدات ما هستند. آن‌ها اصول بی‌چون و چرا و خود توجیه کننده‌ای هستند که علت هماهنگی پاسخ‌ها را به وضعیت تکراری در میان افرادی با فرهنگ مشترک توضیح می‌دهند (جوئل شارون، ۱۳۷۹).

در مکتب کارکردگرایی برای ارزش‌ها جایگاه بلندی قائلند به طوری که ارزش‌ها در منابع کارکردی به عنوان نظام‌های ارزشی ظاهر می‌شوند که در عمل مشارکت کنندگان در کنش اجتماعی ساختمند، راه می‌یابد و به کنش آن‌ها انسجام، صورت و شکل می‌دهد. در دیدگاه کارکردی، ارزش‌ها منضم به الگوی ساخت‌دار کنش می‌شود و اساس و بنیان قضاوت‌ها درباره متناسب بودن و معقول بودن، درست و غلط بودن و خوب و بد هستند. از این دیدگاه ارزش‌ها نمی‌توامد فردی و منحصر به فرد باشد. ارزش‌ها باید جهان خصوصی فرد و جنبه‌های بیرونی، اجتماعی و عمومی کنش‌های او را به هم مرتبط سازند. فرد با ارجاع به ارزش‌های متناسب با نقش خود، خواهد فهمید که چه فعالیت‌هایی از او انتظار می‌رود. او به نظام ارزشی مراجعه خواهد کرد. کنشی هم که متضمن چنین ارزش‌هایی است به همان میزان از تناسب برخوردار است.

پارسونز از پیروان مکتب کارکردگرایی ساختاری در تعریف ارزش می‌گوید: ارزش‌ها عنصری از نظام نمادی مشترک هستند که به عنوان یک شاخص یا معیار در انتخاب میان شق‌های تمایل که در یک موقعیت، ذاتا یافت می‌شود به کار می‌رود. یعنی تمام ارزش‌های موجود را می‌توان یک مرجع اجتماعی نامید (سی رایت میلز، ۱۳۷۰).

از نظر پارسونز یک جمع با نوعی همبستگی مشخص می‌شود که «ویژگی آن نهادینه شدن سمت‌گیری‌های ارزشی مشترک است». این بدان معناست که صحبت‌ از هر نوع طبقه یک جمع را مشخص نمی‌کند ولی گروه‌هایی مانند آمریکائیان، انگلیسی‌ها، اعضای یک باشگاه قایقرانی یا یک کلوپ فوتبال هر کدام یک جمعند؛ بنابراین یک فرد می‌تواند به جمع‌های مختلفی تعلق داشته باشد و نقش‌هایی را که ملازم با هر یک از آن‌هاست، ایفا کند.

مردم غالبا دارای معیارهای مشترکی هستند و از یکدیگر انتظار دارند که آن معیارها را در اعمال خود رعایت کنند. حال تا آن‌جایی که از معیارها پیروی می‌کنند، جامعه آن‌ها، جامعه‌ای منظم خواهد بود. او در جای دیگر ارزش‌ها را درک یا تصوراتی درباره این‌که چه چیز مناسب است می‌داند (کوهن، ۱۳۸۳).

بروس کوئن (۱۳۷۳) از دیگر تئوری پردازان جامعه‌شناسی، ارزش‌ها را صرفا احساسات ریشه‌داری تلقی می‌نماید که اعضای یک جامعه در آن سهیم بوده و غالبا تعیین کننده اعمال و رفتارشان است. این احساسات راهنمای عمل افراد است، بنابراین از دیدگاه کوئن ارزش‌ها همان احساسات مشترک میان افراد است. چالمرز جانسون ارزش‌ها را الگوی اجتماعی می‌داند که درصد پذیرش‌شان توسط گروهی از افراد، مبنایی برای ایجاد انتظارات مشترک و معیاری برای هدایت و تنظیم رفتار فراهم می‌کنند. او همان‌طور که از تعریفش از ارزش برمی‌آید بر الگوی اجتماعی بودن ارزش‌ها تاکید نموده و بر حسب میزان مقبولیت آن در میان گروهی از افراد می‌تواند فراهم‌کننده مبنا و میعاری برای انتظارات متقابل و جهت‌گیری رفتار باشد.

درسلر (Dressler) در کتاب Sociology ارزش را یک قضاوت فردی به طور اجتماعی درجه‌ای می‌داند که محرک‌های معین مطلوب یا نامطلوب است ... . ارزش‌ها و نگرش‌ها چیزی عینی نیستند بلکه به ایده‌ها و مفاهیمی اشاره دارند که حضور یا وجود آن‌ها را می‌توان از طریق مشاهده نفوذشان درک کرد.

همان‌طور که در دیدگاه جامعه‌شناسی مشاهده می‌شود ارزش‌ها در ارتباط با کنش اجتماعی تعریف می‌شود، بنابراین از نگاه جامعه‌شناسی ما ارزش فردی نداریم بلکه این ارزش‌های اجتماعی است که مستقیما با نیازهای انسانی در ارتباط بوده و جهت دهنده رفتار افراد بر اساس اصول، مبانی و معیارهای پذیرفته شده در بین افراد جامعه است. ارزش‌ها جزء اساسی فرهنگ و بنیاد کنش اجتماعی است.

تدوین: مختار نائیجی

دانشجوی کارشناسی ارشد جامعه شناسی دانشگاه تربیت مدرس تهران

خبرنگار علوم اجتماعی سرویس مسائل راهبردی ایران