سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

شخصیت و سیاست از منظر روان تحلیلگری


شخصیت و سیاست از منظر روان تحلیلگری

یکی از مباحث مهم در روان شناسی سیاسی بحث پیرامون رابطه سیاست با تحول شخصیت است

یکی از مباحث مهم در روان‌شناسی سیاسی بحث پیرامون رابطه سیاست با تحول شخصیت است. بررسی چنین رابطه‌ای از دیدگاه‌های مختلف و رویکردهای متفاوت صورت گرفته است که از آن جمله می‌توان به دیدگاه روان تحلیلگری، دیدگاه کل نگر و دیدگاه روانی ـ اجتماعی اشاره کرد. در این مقاله محور اصلی بحث پیرامون دیدگاه روان تحلیلگری و نظریات این رویکرد درباره شخصیت و رفتار سیاسی است. هر چند به طور اجمال اشاراتی نیز به دو دیدگاه کل نگر و دیدگاه روانی ـ اجتماعی شده است.

● دیدگاه روان تحلیلگری

در تاریخ روان‌شناسی نوین از زیگموند فروید به عنوان بنیانگذار مکتب روان تحلیلگری (Psychoanalysis) یاد می‌شود. فروید در بررسی شخصیت بر نقش پدیده‌های روانی تاکید و آنها را از ۳ جنبه مورد بررسی قرار داده است:

▪ جنبه ساختاری: نخستین نظریه فروید در مورد سازمان روانی و در قالب ساختاری با تکیه بر مفاهیم ناهشیار (unconscious)، نیمه هشیار(subconscious) و هشیار(conscious) ارائه شده است. در نگاه فروید بخش اعظمی از شخصیت آدمی ناهشیار است و همین بخش اصلی‌ترین جزو شخصیت انسان را تشکیل می‌دهد. بخش ناهشیار شخصیت شامل کشاننده‌ها(drives) و امیالی است که تلاش می‌کنند به سطح هشیار شخصیت راه یابند.

اندکی بعد فروید در دومین نظریه خود پیرامون سازمان روانی از ۳ مفهوم بن یا نهاد (id)، من(Ego) و فرامن(superego) سخن به میان آورد. از نگاه فروید بن بخش نفوذناپذیر شخصیت‌ماست و به تعبیری متعارف با ناهشیار است. این بعد از شخصیت همواره از اصل لذت تبعیت می‌کند و به قوانین منطقی اهمیتی نمی‌دهد. من برخلاف بن نماد منطق و عقلانیت است و تلاش می‌کند تمایلات بن را محدود سازد. در واقع من تلاش می‌کند تمایلات بن را برحسب همتراز کردن با واقعیت برآورده سازد. فرامن جنبه اخلاقی شخصیت یا همان وجدان اخلاقی فرد را تشکیل می‌دهد. فرامن ۳ کنش اصلی دارد:

۱) کنش سانسور، وجدان اخلاقی که پایه احساسات گنهکاری(culpability) را تشکیل می‌دهد.

۲) کنش مشاهده‌گری (observation)، ارزشیابی فاصله بین من و من آرمانی، منبع احتمالی احساس شرم یا کهتری.

۳) کنش آرمانی که براساس الگوی والدین آرمانی تشکیل می‌شود و معرف سنت‌ها و احکام ارزشی است که طی نسل‌های پی در پی شکل گرفته‌اند.

▪ جنبه پویشی (dynamic): هنگام سخن گفتن از جنبه پویشی شخصیت، فروید به تعارض‌هایی اشاره می‌کند که میان ۳ جنبه بن، من، و فرامن رخ می‌دهد. چنان که پیش از این بیان شد بن در برگیرنده امیالی است که بدون توجه به اصل واقعیت خواهان تحقق و ارضاء هستند در حالی که من به عنوان نماد جنبه منطقی شخصیت در مقابل چنین امیالی مقاومت کرده و گاه آنها را سرکوب می‌کند یا تحقق آنها را به تاخیر می‌اندازد تا در فرصتی مناسب ارضا شوند. تنش میان بن و من با پدید آمدن فرامن تشدید می‌شود. فرامن برخلاف من که تحقق امیال بن را به تاخیر می‌اندازد ولی در نهایت بسیاری از آنها را محقق می‌سازد، تلاش می‌کند امیال بن را سرکوب کند. در این میان در تنش میان بن و فرامن نقش من نقشی تعدیل‌کننده است و تلاش می‌کند در میان بن و فرامن سازش برقرار سازد.

▪ جنبه اقتصادی (economic): مقصود از جنبه اقتصادی در بررسی پدیده‌های روانی تبیین چگونگی توزیع انرژی در ۳ ساختار «بن، من و فرامن» است. به دلیل محدود بودن انرژی همواره میان این ۳ساختار رقابت وجود دارد. هر یک از این سه ساختار برای تحقق بخشیدن بخشی از امیال و فعالیت‌های خویشتن تلاش می‌کنند انرژی بیشتری را کسب کنند. در نتیجه نوعی جابه‌جایی انرژی روانی در شخصیت فرد رخ می‌دهد و همین امر توجیه‌کننده تغییرات در عادت‌ها، علائق، سرگرمی‌ها و... است.

● تضادهای سیاسی و روان تحلیلگری

در فرآیند رشد انسان و تکوین روانی فرد، فروید بر اهمیت نخستین مراحل کودکی [۵ سال اول] بسیار تاکید می‌کند. در نخستین دوران رشد انسان، حس تمتع و آزادی بسیار مشهود و پررنگ است. در واقع کودک بر مبنای اصل لذت (principle of pleasure)عمل می‌کند. از سوی دیگر به دلیل زندگی اجتماعی اصل لذت توسط اصل واقعیت (principle of reality) محدود می‌شود. ایجاد محدودیت در مقابل امیال و سلیقه‌ها، ناکامی‌هایی(frustrations) را برای کودک به دنبال دارد.چنین فضایی زمینه بروز تضادهای اجتماعی را فراهم می‌آورد. برای رهایی از چنین تعارض‌ها و تضادهایی، افراد یا به سرکوبی امیال خویشتن می‌پردازند و یا از طریق مکانیزم‌های دفاعی همچون جانشینی(substitution) یا والاگرایی(sublimation) جهت امیال خویشتن را به اموری که مطلوب جامعه است تغییر می‌دهند.

از نگاه برخی روان تحلیلگران، جهان صنعتی امروز که نماد عقلانیت و اخلاقی بودن است تضاد آشکاری با امیال و غرایز انسان دارد.در حوزه سیاست روان تحلیلگران تبیین جالبی را ارائه می‌دهند. سیاست از نگاه بسیاری از افراد خصیصه دوگانه دارد: مبارزه و همگونی، در واقع در یک روی سکه سیاست اصل ستیزه‌گری‌، تضاد و پیکار دیده می‌شود و در سوی دیگر سکه آرامش و آشتی. در نگاه روان تحلیلگران عرصه سیاست، عرصه تقابل و تعامل این دو بعد است و بدون تردید در نظر گرفتن یکی و فراموش کردن بعد دیگر انسان را از فهم ژرفای واقعیت‌های سیاسی دور خواهد کرد.

در نگاه روان تحلیلگران دو چهره متفاوت سیاست نشان‌دهنده دو پهلویی احساسات کودک نسبت به والدینش است. زمانی پدر و مادر شرایط را چنان برای کودک فراهم می‌کنند که جز شادی و لذت چیز دیگری برای وی وجود ندارد ولی اندکی بعد همین پدر و مادر مانع و سد شادی و لذت کودک می‌شوند. به همین دلیل احساسی دو گاه در کودک شکل می‌گیرد: عشق در کنار نفرت به والدین و قدرشناسی در کنار کینه توزی، چنین احساسات دوگانه‌ای در مورد سیاست و قدرت نیز نمایان می‌شود که در نتیجه تعارض میان اصل لذت و اصل واقعیت به وجود می‌آید.

● رشد کودکی و رفتار سیاسی

بدون شک نوع رشد فرد در دوران کودکی تاثیر مستقیمی در رفتار سیاسی فرد در بزرگسالی دارد. برای فهم بهتر این ارتباط به توضیح نظریه فروید پیرامون دو تیپ «رهبر» و «پیرو» می‌پردازیم. در نگاه فروید این دو تیپ از نظر ساختمان روانی متفاوت هستند که در اینجا به برخی از این تفاوت‌ها اشاره می‌کنیم:

▪ تیپ پیرو: در این تیپ، من فرد رشد نیافته وفرامن حاکم است. حاکم شدن فرامن بدین معناست که کنترل‌های اجتماعی بر فرد تحمیل می‌شود و فرد بدون هیچ‌گونه مقاومتی پذیرای اوامر و نواهی است. در واقع در تیپ پیرو فاصله میان بن و فرامن بسیار اندک است و فرامن سیطره کامل بر فرد دارد.

▪ تیپ رهبر: در این تیپ برخلاف تیپ پیرو، من فرد به صورت کامل رشد یافته و فرد دارای ویژگی خود محوری (egoistic) و خود شیفتگی(Narcissistic) است. در تیپ رهبر، فرد شیفته خودش است و تنها خودش را دوست دارد و دیگران صرفا به‌عنوان خادمان و خدمتگزاران وی تلقی می‌شوند. در تیپ رهبر، فرد نه به کسی عشق می‌ورزد و نه نیازمند عشق ورزیدن دیگری است.

● شخصیت اقتدارطلب

از نگاه فروید تجاوز و خشونت‌طلبی ریشه درغریزه مرگ(death instinct) دارد. در واقع هر انسانی در عین حال که تمایل دارد در لذت زندگی کند به نابودی نفس خویشتن نیز روی می‌آورد. اما از آنجا که هیچ انسانی جرات رویارویی مستقیم با مرگ را ندارد «اراده خود شکنی» خود را به دیگران منتقل می‌کند و همین امر موجب تجاوزطلبی و پرخاشگری می‌شود. روان تحلیلگران در تحلیل میل به تسلط و رفتار اقتدارگرایانه معتقدند که چنین رفتار یا میلی می‌تواند «از یک سوناشی از اراده واقعی فردی زورمند و نیرومند به اعمال قدرت باشد یا این‌که از ضعف روانی، آشفتگی درونی، عدم قابلیت در تسلط بر خود یا جلب احترام دیگران سرچشمه بگیرد که در پس رفتار مخالفی پنهان شده باشد.» (فتحی، مقدمه‌ای بر روان‌شناسی سیاسی ، ۸۵، ص۷۱).

برخی همچون آدورنو و همکارانش ریشه‌های اقتدارطلبی را روانی می‌دانند و برخی نیز افراط در خصوصیاتی همچون تشریفات‌گرایی (conventionalism)، اطاعت استبدادی (authoritarian submission)، تجاوز استبدادی (authoritarian aggression)، رفتار قالبی (stereotypy) و بدبینی«cynicism» را از خصوصیات بارز شخصیت اقتدارطلب برمی‌شمارند. به طور متداول افراد اقتدار طلب نسبت به من و هویت خود به دیده تردید می‌نگرند و از آنجا که از ثبات درونی برخوردار نیستند تلاش می‌کنند خود را به قالب‌های برونی شبیه کنند. شخصیت‌های اقتدارطلب بشدت از نظم اجتماعی دفاع کرده و اگر چنین نظمی با خطر مواجه شود تجاوزگری را در پیش می‌گیرند که نمونه عینی آن را در نهضت‌های فاشیستی می‌توان مشاهده کرد.

برخی از روان تحلیلگران همچون آلفرد آدلر ریشه تجاوزطلبی، خشونت و قدرت‌طلبی را در پدیده جبران(compensation) جستجو می‌کنند. آدلر معتقد است احساس کهتری (inferiority feeling) خواه در قالب جسمی، روانی و اجتماعی موجب می‌شود که فرد درصدد جبران برآید و برای حصول برتری (superiority) تلاش نماید. نمونه بارز برای نظریه آدلر را می‌توان در زندگی تئودور روزولت مشاهده کرد. روزولت در دوران کودکی به لحاظ جسمانی ضعیف بوده و همین نقص موجب شد که وی از طریق یک برنامه ورزشی نظام‌دار ضعف خود را جبران و برتری خود را در کسب پست ریاست جمهوری آمریکا نشان دهد.

در این میان آدلر در کنار احساس کهتری از مفهوم عقده کهتری(inferiority complex) نیز سخن به میان می‌آورد.

آدلر معتقد است هرگاه احساسات کهتری درفرد به‌طور بیمارگونه تشدید شود، عقده کهتری به وجود می‌آید. ریشه چنین عقده‌ای را می‌توان در پذیرش افراطی کودک یا طرد وی توسط والدین جستجو کرد.

به اعتقاد آدلر افراد ناز پرورده در دوران بزرگسالی به افرادی مستبد و خود رای تبدیل می‌شوند و افرادی که در دوران کودکی مورد طرد واقع شده‌اند در بزرگسالی به دشمنان اجتماع تبدیل می‌شوند و همواره تلاش می‌کنند به انتقام‌جویی از دیگران بپردازند. همچنین آدلر معتقد است خشونت و خودکامگی در واقع نشانه جبران تشدید احساس کهتری است.

● دیدگاه کل نگر

بنابر نظر نویسنده کتاب «مقدمه بر روان‌شناسی سیاسی» تحول روی آوردهای کل نگر در درک شخصیت و سیاست به موازات تاکید روان‌شناسی بر نظریه‌های فراگیر شخصیت صورت گرفته است.» فتحی،۱۳۸۵.

هارولد لاسول(Harold Lasswell) که نقش بسیار مهمی در وارد کردن روان‌شناسی به علم سیاست دارد معتقد است که افراد سیاستمدار به‌گونه‌ای رفتار می‌کنند که بخشی از نیازهای شخصیتی اساسی خود را برآورده سازند. لاسول که در بیان دیدگاه‌های خود پیرامون الگوی رفتار سیاسی متاثر از نظریه فروید پیرامون تحول شخصیت است اعتقاد دارد که روش افراد در دنیای سیاست «انعکاسی از نیازهای باقیمانده از دوران تحول شخصیت» است.

● دیدگاه روانی ـ اجتماعی

دیدگاه روانی ـ اجتماعی در روان‌شناسی با نام روان‌شناس معروف اریک اریکسون(Erik Erikson) پیوند خوره است. اریکسون رشد روانی اجتماعی انسان را و در واقع تحول شخصیت افراد را در ۸ مرحله جداگانه به‌طور مبسوط مورد بحث قرار داده است. وی در کتاب «کودکی و جامعه» تلاش می‌کند که تحول شخصیت فرد را با زندگی سیاسی‌اش مرتبط سازد. در این میان دغدغه اصلی اریکسون پاسخ به این سوال است که چرا زندگی سیاسی برای برخی شخصی می‌شود؟

در واقع از نگاه اریکسون سیاستمدار واقعی کسی است که زندگی سیاسی را شخصی کرده است ولی اریکسون به دنبال پاسخ به چرایی این مساله است. اریکسون معتقد است که زندگی سیاسی سیاستمداران، منوط به تحلیل تجربیات دوران کودکی این افراد است. وی بیان می‌کند که بحران‌های به‌وجود آمده در هر یک از مراحل هشتگانه، رشد روان ـ اجتماعی و عدم حل آنها منجر به شخصی کردن زندگی سیاسی می‌شود.

محمد مهدی میرلو