جمعه, ۲۹ تیر, ۱۴۰۳ / 19 July, 2024
مجله ویستا

دیدگاه های نوین در جامعه شناسی و مردم شناسی ورزش



      دیدگاه های نوین در جامعه شناسی و مردم شناسی ورزش
مجتبی باقری

گزارش ارائه شده به کلاس نظریه های جدید انسان شناسی، نیم ترم اول سال تحصیلی 1387-88 دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، کارشناسی ارشد.

مقدمه
مدل های نظری که توسط مردم شناسان به طور عمومی استفاده می شوند به دو گروه تقسیم می گردند :
مدل های توضیحی و مدل های تفسیری ؛ مدل های توضیحی مدلی کاملاً « علمی » طراحی شده اند و روابط علّی – معلولی را مطرح می کنند. مدل های تفسیری می توانند به سادگی شخص را با دیدگاه های متفاوت، برای فهم رویدادها یا رفتارها، آشنا سازند. روابط علّی– معلولی در این مدل ها به طور ضمنی وجود دارند ولی عیان نیستند. برای مثال یک تحلیل کارکرد گرایی ساختاری در مورد فوتبال آمریکایی، ممکن است اظهار کند که فوتبال یک کشمکش و برخورد آئینی است که تمایلات خشونت را در سیستم اجتماعی هدایت می کند و اگر به این شکل این کار انجام نشود، ممکن است به شکل های بدتری از زد و خورد مانند جنگ نمود پیدا کند. پس ورزش به عنوان یکی از تبعات نیاز سیستم به جایگزینی مناسب برای جنگ مورد مطالعه قرار می گیرد. آیا واقعاً این یک شرح است؟ آیا چنین مدل هایی در واقع پدیده های اجتماعی را توضیح می دهند؟
توضیحات در علوم اجتماعی، شبیه به توضیحاتی هستند که در زندگی روزمره استفاده می شوند. آنها ممکن است یک فاکتور از یک علت را جدا نمایند اما عموماً این فقط یکی از چندین علت است که به تنهایی نمی تواند رویدادی را توضیح دهد. بنابراین احمقانه است که به هر کدام از این روابط علت و معلولی به عنوان توضیح نگاه کنیم. در واقعیت مدل هایی که توسط علوم اجتماعی به کار گرفته می شوند، به توضیح نمی پردازند. آنها روابط مهم را شرح می دهند. آنها در مورد فاکتورهای ممکن علت و معلول اظهار نظر می کنند. آنها در مورد چیزهای روشن و واضح توضیح می دهند و ابعاد ناواضح وقایع فرهنگی و اجتماعی را واضح و صریح می نمایند . برای مثال : مردم شناسی سمبلیک، که در تحلیل فوتبال برزیلی به کار گرفته می شود، ممکن است توضیح دهنده ی آن ورزش نباشد اما همیشه روش هایی را اظهار خواهد کرد که در آن فوتبال، منعکس کننده ی ساختار اجتماعی جامعه ی برزیل است و روابط ورزش را بار دیگر فرهنگ های برزیلی شرح خواهد داد. معروف ترین مدل های نظری در تاریخ مردم شناسی، به دلایل مختلف آوازه یافته اند. ایجاد محیط روشنفکرانه، پیشرفت در نظام های دیگر، تغییر دادن موقعیت های تاریخی و احتیاجات عمومی، اغلب اصلی ترین عوامل در ایجاد و محبوبیت مدل های خاص هستند .

مدل های توضیحی
تکامل گرایی (erobutionisw):
در فضای روشنفکرانه و متفکرانه قرن نوزدهم دنیای غرب، تکامل گرایی نشانگر توضیح برآمده از ایده ی قرار دادن یک فرهنگ یا اتفاق فرهنگی در چهارچوب یک تکامل تدریجی است. در آن زمان بازی گلف به عنوان یک طرح عمومی تکامل تدریجی ارائه شد. در میان مردم شناسان قرن 19، مانند "ادوارد برنت تایل" و "لوئیس هنری مورگان" ، تکامل تدریجی فرهنگی، فرآیندی جهانی و تک خطی بود که پیشرفت فرهنگ بشری را توضیح می داد، و از ساده ترین سطح آن یعنی « وحشی کری » تا بالاترین مراحل « بربریت » و « تمدن » پدیده های مجزای فرهنگی، بر طبق ماهیت بافت فرهنگی گسترده تری که در آن رخ داده بودند، توضیح داده می شوند.
تکامل گرایی در مردم شناسی قرن بیستم، هنوز توصیف گر فرهنگ، با توجه به فرآیند تکامل تدریجی است. برای مثال سلی وایت، مهم ترین نام در میان کسانی که در زمینه ی تکامل تدریجی »مهار انرژی است. مدل تکامل تدریجی در بسیاری از جنبه ها، یک مدل تاریخی است که در آن زمان حال به گذشته ارجاع داده می شود. توضیح علمی، فرآیندی است که عوامل تاریخی ای را که موجب پیشرفت وقایع فرهنگی و اجتماعی شده اند جدا می کند. در مطالعه ی ورزش این بدان معنا است که ورزش های خاص یا وقایعی که به ورزش مرتبط هستند، می توانند توسط جایگاهشان در فرآیند تکامل تدریجی، توضیح داده می شوند. احتمالاً بهترین نمونه ی کاربرد مدل تکامل تدریجی در مطالعه ی ورزش، ایده "آلن گوتمن" به نام از آئین تارکورد «طبیعت ورزش های مدرن » است. مدل تکامل تدرجی گوتمن اظهار می کند که ورزش مدرن در واقع محصول سقوط سیستم های مذهبی سنتی و پیدایش سکولاریته ی فراگیر است. ورزش در مراحل متعددی تکمیل شده است که شامل : سطح ابتدایی « ورزش نخستین » که در یونان و فرهنگ رم حاکم بود  ورزش میانه و نهایتاً ورزش مدرن است .
مدل تکامل تدریجی، همچنین به عنوان یک وسیله برای سازمان دهی اطلاعات ورزشی از سراسر جهان مورد استفاده قرار می گیرد. سطوح مختلف تکامل تدریجی فرهنگی باعث به وجود آمدن گونه های مجزایی می شود که در آنها اطلاعات می تواند گروه بندی شود. این مدلی است که در بسیاری از رفتارهای ورزشی دنیا مورد استفاده قرار گرفته است.
به طور کلی، مدل تکامل تدریجی دارای تاریخچه ی طولانی در مردم شناسی است و یک ابزار کارآمد برای تحلیل رفتارهای ورزشی در زمینه های عمومی فرهنگی یا در تاریخچه ی خاص می باشد.
کارکردگرایی:  
مدل نظری کارکردگرایی بر این اصل استوار است که پدیده های فرهنگی در ارتباط با نقش هایشان در پاسخگویی به نیازهای بشر به بهترین شکل فهمیده می شوند. نهادها در رابطه با کارکرد یا کارکردهایشان در سیستم پاسخ گویی به نیاز بشری می باید توصیف شوند. معمولاً در مردم شناسی ، نامی که با کارکردگرایی گره می خورد، نام برونیلا و مالینوفکی است، یک مردم شناس لهستانی که بیشترین کارش را در میان ملانزیایی ها انجام داد. مالینوفکی اظهار کرد که سه سطح از نیازهای بشری وجود دارد و نهادهای فرهنگی به واسطه ی نحوه ی یافتن و برآورده ساختن آن نیازها ، تعریف می شوند. سه سطح نیازهای نوع بشر شامل: نیازهای اولیه ( برای مثال نیاز به غذا و آب ) ، نیازهای ثانویه ( چون تعریف فرهنگی غذاهای خاص به عنوان قابل قبول یا غیر قابل قبول ) و نیازهای تکمیل کننده ( به طور مثال دین ) می باشند.
فرهنگ انسانی، برای مالینوفکی، مجموعه ای از نهادهایی است که جهت تسهیل برآوردن نیازهای اساساً بیولوژیکی و هدایت وفق یافتن انسان با محیط های طبیعی خاص، ایجاد شده است . در طرح مالینوفکی، یک سنت مانند ورزش باید در قالب ارتباطاتش با برخی احتیاجات فردی یا گروهی بشر شرح داده شود.
مدل کارکرگرا، مانند همه ی مدل های نظری دیگر نمی تواند ثابت یارد شود، اگرچه می تواند به عنوان یک پایه برای ساخت و آزمایش نظریه مورد استفاده قرار بگیرد. یک مثال خوب از استفاده ی این مدل در ورزش، تحلیل جرج گملچ ( 1972 ) از نقش جادو در بیس بال حرفه ای آمریکایی است. گملچ، مدل کارکردگرا را به کار می گیرد تا پارامترهای نظریه اش را تعریف و یک تئوری قابل آزمایش را طراحی نماید . تئوری در ساده ترین شکل خود، می گوید که در بیس بال هر چقدر شانس موفقیت، کمتر با نقش بازیکنان ارتباط داشته باشد، امکان استفاده ی بازیکنان از جادو بیشتر است. برای پایه گذاری یک منطق ابتدایی از این موضوع، گملچ یک گزیده ی کوتاه از مقاله ی مالینوفکی به نام « جادو ، علم و دین » را می آورد :
« هرجا عوامل بخت، اقبال و تصادف و تعامل عاطفی میان بیم و امید طیفی وسیع و گسترده دارند، جادو را می یابیم. هر کجا که هدف قطعی و قابل اعتماد و کاملاً تحت تسلط روش های عقلانی باشد، اثری از جادو دریافت نمی شود ».
مدل کارکردگرا، دارای پتانسیل های دیگری در مطالعه ی مردم شناسانه ی ورزش می باشد. در ارتباط بین رسوم و نیازهای انسانی، این مدل به ساخت و آزمایش تئوری های مختلف کمک می کند. برای مثال، ممکن است کسی به این نتیجه برسد که شرکت در ورزش همراه با ایده شخصی، مثبت می باشد. به عبارت دیگر، وقایع ورزشی سعی در برطرف کردن نیازهای خاص روان شناسی دارند. این قضیه همراه با فشار کارکردگرایی می تواند به عنوان یک فرضیه، در یک ساختار قرار گیرد. یکی هم این است که در یک جمعیت بخ خصوص، کسانی که در فعالیت های ورزشی، شرکت می کنند دارای ایده ی شخصی قوی تری می باشند نسبت به کسانی که در فعالیت ورزشی شرکت نمی کنند.

کارکردگرایی ساختاری:
کارکردگرایی ساختاری، یک مدل نظری است که به کارکردگرایی شباهت دارد. همانند کارکردگرایی، این مدل در این ارتباط که رسوم اجتماعی باید در رابطه با کارکردهای ضروریشان فهمیده شوند، به وجود آمد ( به طور مثال آنچه که انجام می دهند ). بر خلاف کارکردگرایی ، این مدل به واسطه ی تأثیر نهادها بر قسمت ها یا جنبه های دیگر سیستم تشریح می شود تا به واسطه ی ارتباط با نیازهای انسان. مردم شناس بریتانیایی « رادکلیف براون » معمولاً به عنوان یک نیروی قدرتمند و اصلی در پشت پیشرفت های تئوری کارکردگرایی ساختاری نام برده شده است . مدل رادکلیف بروان از یک سیستم اجتماعی، شبیه به یک ارگانیسم زنده است. سیستم اجتماعی شبیه به ارگانیسم یاد شده از قسمت هایی تشکیل شده است که همراه هم به کمک یک نوع از ارتباطات پیوند دهنده ی داخلی کامل می شوند . هر قسمت دارای یک نقش مهم برای بقای سیستم کلی می باشد . در یک توصیف آرمانی کارکرد و عملکرد نظام اجتماعی همتای حیات ارگانیسم سالم است و هر یک از اجزای نظام ، نهادهای آن ، بر اساس مسزان همکاری و سهمشان در جهت حفظ نظام کل تبیین و تفسیر می شوند . به این ترتیب بر اساس دیدگاه کارکردگرایی     ( عملکردگرایی ) ساختاری ، دین بیشتر به عنوان یکی از نهادهای اجتماعی تلقی می شود مه مکمل دیگر ابعاد نظام است ( چون به عنوان مثال توجیه گر نظری یا نهایی قوانین است تا یکپارچه کننده نیازهای فردی به صورتی که در کارکردگرایی صورت می گیرد ) وقتی که مدل کارکردگرایی ساختاری در تحلیل مردم – شناسانه ی ورزش استفاده می شود ، فرض اساسی بر این است که ورزش به عنوان یک نهاد اجتماعی در ارتباط با دیگر اجزاء یا نهادهای سیستم ، فهمیده می شود . ورزش می تواند به شکل حامی دیگر ابعاد سیستم دیده می شود ، مانند قانون ، سیاست ، یا دین و می تواند به شکل یک راه بروز تمایلات تهاجمی دیده شود که برخورد ها را در دیگر زمینه های سیستم کاهش می دهد ، و یا می تواند به عنوان مراسم آیینی فرض شود . یک مثال خوب از به کارگیری مدل کارکردگرایی ساختاری در ورزش می تواند ، کار را بین فاکس ( 1961 ) به نام « بیس بال پوئبلو یک استفاده ی جدید برای جادوگران قدیمی » باشد . فاکس نقش بیس بال را در جامعه ی معاصر کوچیتی پوئبلو توصیف می کند و فرم آنرا شرح داده و محبوبیت آنرا به واسطه ی اینکه به عنوان وسیله ی برای نمایش تمایلات تهاجمی و رقابتی است،در سیستمی نشان می دهد ، که بر پایه رسوم خود رقابتی نموده است . کارکردگرایی ساختاری یک مدل محبوب در میان محققان ورزش است . ورزش در آمریکا ، همانند بسیاری از فرهنگ های دیگر ، چنان با مؤسسات و رفتارهای متعدد گره خورده است که بسیاری سؤالات ساختاری – کارکردی به طور اتوماتیک با یک نگاه ساده به فعالیت های ورزشی پدید می آیند . احتمالاً بیشترین استفاده از کارکردگرایی ساختاری در این متن ، بر روی سؤال مهم نقش ورزش در جامعه متمرکز شده است .
تئوری برخورد:
تئوری برخورد به زندگی اجتماعی گره خورده است چرا که زندگی همواره همراه با زد و خورد تغییر است . این تئوری رویکردی به کارکردگرایی دارد که می گوید تغییرات فقط در میان      دوره های ثبات به وجود می آیند . تئوری های برخورد بر تفاوت بین گروه های اجتماعی متمرکزاند . این تفاوت ها معمولاً خود را در طبقه اجتماعی با « داشتن » و « نداشتن » نمایان     می سازند . آنهایی که در بالای نردبان اجتماعی قرار دارند « داشتن » موقعیت آنهاست . پول ، قدرت و ... و آنهایی که در پایین نردبان هستند تحت تسلط گروه قبلی اند . این گروه تحت تأثیر اجبار ، تهدید اجبار و ایدئولوژی قرار دارند . به عبارت دیگر ، قدرتمندان دیدی را تقویت می کنند که در آن به نظر می آید تفاوت های طبقه های اجتماعی ، چیزی طبیعی و مطابق با نظم طبیعت است . آنها فقرا را وادار می سازند که موقعیت خود را در زندگی با توجیهات خاص بپذیرند . همچنین آنان اینگونه به طبقات اجتماعی وعده می دهند که اگر آنها موقعیت و سطح پایین اجتماعی خود را بپذیرند و تحمل کننده از ماوراء طبیعه پاداش خود را دریافت خواهند کرد . در میان نظریه پردازان « برخورد » می توانم به کارل مارکس و دنباله روهای او مانند مارکسیست ها و نومارکسیست ها اشاره کرد . جهان برای مارکس یک جهان کشمکش بین طبقات اجتماعی بود که در آن بورژواها یعنی کسانی که ابزار تولید را در دست داشتند در مقابل پرولتاریا یعنی کارگردان قرار می گرفتند . مارکیست ها در این باره یعنی اختلاف طبقاتی ، ظلم و ستم و کشمکش ، نظرات بسیاری دارند . آنها اظهار می کنند که در همه ی موارد طبقه ی کارگر نهایتاً واقعیت و علت ظلم و افسردگی خود را خواهند فهمید . خواهند فهمید که کار آنها یک وسیله لازم است و می تواند برای سرنگونی بورژوازی به کار گرفته شود و انقلاب ها همین واقعیت را در سقوط بورژوازی ظاهر  می نمایند .
در میان تئوری های برخورد به خصوص در مورد تئوریسین های مارکیست ، ورزش به عنوان یک وسیله ظلم و ستم نام برده شده است . از نظر آنان ورزش ، همانند دین ، داروی مسکن دیگری است . واقعیت های ستم و ظلم بر طبقه ی کارگر ، با سرگرم کردن مردم از طریق شکل دادن به تماشاچیان ورزش حرفه ای پنهان می شود . طبق گفته مارکیست ها ، این روشی است که توسط آن ، کسانی که قدرتمند هستند ، یک درک نادرست از مارکیست و تعلق را ارائه می دهند و   تفاوت های بین ثروتمند و فقیر را می پوشانند . همچنین ، مارکیست ها از تلاشی از فقرا برای تماشای ورزش به کار می گیرند به عنوان یک « راه فرار » انتقاد می کنند . بحث آنان این است که این گونه قصه ها نادر بوده و نهایتاً در حکم افسانه هایی است که جوانان فقر را ترغیب می کند و در پی ستاره شدن در ورزش باشند ، به جای آنکه به مشکلات واقعی نابرابری اقتصادی و مظالم اجتماعی بپردازند و به آن بیاندیشند . یکی از مهم ترین ادبیات مربوط به ورزش در زمینه ی علوم اجتماعی مربوط به کار آلن کلین ، به نام « sugarball » می باشد . شکرتوپ : بازی آمریکایی ، رویای دومینکین در این کتاب که آنرا یک مقاله ی اصلی در مورد « مردم شناسی ورزش » نامیده اند ، « تامسون 1991 ) مؤلف از تئوری های برخورد استفاده کرده تا اهمیت اجتماعی بیس بال را در جمهوری دومینکین بررسی کند . کلین تاریخ بیس بال را در جمهوری دومینکین توصیف می کند ، و تاریخچه ی آن را تأئید گرفته از گذشته ی صنعت شکر در این کشور می داند . تیم های این کشور نام هایی مثل پالایشگاه توپ ، نیشکر توپ و شکر توپ داشتند . در تحلیل پدیده ی بیس بال در جمهوری دومینکین ، کلین از تکنیک های مردم شناسی مختلفی استفاده می کند تا معنای سمبلیک ورزش را بررسی نماید ، و با تفسیر اطلاعات گردآوری شده خود از یک دید برخوردی ، بر روی ورزش و بیس بال دو مینکین متمرکز می شود . برای کلین بیس بال در جمهوری دومینکین هم یک فشار بیرونی بود و هم یک نوع پافشاری و مقاومت . بنابراین ،« استیلا و پافشاری در جمهوری دومینکین ، در یک حالت تنش دینامیک و غیر ثابت وجود داشت ».
مدل های تفسیری:
بر خلاف مدل های نظری توضیحی ، مدل های تفسیری برای جدا کردن علت و اثر یا توضیح دادن به کار نمی رود . بلکه تنها یک دید برای فهم به وجود می آورند . نظریه پرداز تفسیری به دنبال آن نیست که حتماً بر روی تحقیقش برچسب « علمی » زده شود . اکثر مدل های تفسیری به راحتی تئوری های قابل آزمایش را ایجاد نمی کنند ، بنابراین کسانی که چنین مدل هایی را به کار می گیرند ، اغلب به دیدهای مهمی در مورد فرهنگ و ساختار اجتماعی دست خواهند یافت و سؤالات مهمی در مورد تحقیقات آینده در آنها به وجود خواهد آمد و اطلاعاتی را تولید می کنند که دارای ارزش قابل پیش بینی هستند . مدل های نظری تفسیری برای مردم شناسان به طور کلی و مطالعات مربوط به ورزش به طور خاص مهم هستند .
مردم شناسی نمادین:
مدلی که در اینجا به عنوان مردم شناسی نمادین تعریف می شود در واقع شکل تلفیقی و ساده شده از مدل هایی است که توسط تعدادی از مردم شناسان نظریه پرداز و برجسته مانند مری راگلاس ، کلیفوردگیرتز وویکتورترنر استفاده می شد . مدل مردم شناسی نمادینی که در اینجا توصیف می شود مبتنی است بر این فرض که فعالیت های بسیاری از گروه ها می تواند به عنوان پیامی نمادین درباره ساختار اجتماعی تفسیر شود و ماهیت اساسی نظام ( جامعه ) پژوهش شود .گیرتز ( 1972 ) در « بازی پیچیده » که به جنگ خروس دربالی می پردازد ، شیوه استفاده از مردم شناسی نمادین را نشان می دهد . گیرتز در توصیف چهارچوب نظری در جنگ خروس مردم بالی ( 452 : 1972 ) معتقد است کهه « فرهنگ مردم یک کلیت از متن است ، که مردم شناسان تمام تلاش خود را می کنند تا فراتر از نگاه گروهی که خود به آن متعلق اند ، ( آن متن را ) بخوانند . جنگ خروس در بالی چنین متنی است ، و گیرتز با ارائه جزییات کامل از جنگ خروس ، اشاره به شیوه های گوناگونی دارد که طی آن رفتار و روابط ، قابل مقایسه و بیانگر اصول ساختار اجتماعی مردم بالی است . برای نمونه ، سبک شرط بندی بیشتر بر اساس روابط اجتماعی گروه ها قابل پیش بینی است تا بر اساس نتایج قابل پیش بینی . جنگ خروس مردم بالی به عنوان شکلی از بازی یا ورزش تماشاگرانه ، یک پیام یا رویداد نمادین درباره زندگی اجتماعی مردم بالی است که به شیوه متفاوت و استعاری بیان می شود . پیام وسیله ای است که به واسطه ی آن هم شرکت کنندگان و هم پژوهش گر ، هنجارها و ارزش های فرهنگ مردم بالی را می آموزند . مدل مردم شناسی سمبلیک که در اینجا تعریف شده ، بر این اساس قرار دارد که بسیاری از فعالیت های گروهی می توانند به عنوان پیام های نمادین در مورد سا ختار فرهنگی و طبیعت اصلی سیستمی که به کار گرفته شده است ، تعبیر شوند .اثر گیرتز ( 1972 ) به نام « بازی پیچیده : نوشته هایی در مورد جنگ خروس بالی (Deep play : Notes on a Balinesp cockfight) شرح و نشان می دهد که چگونه مدل مردم شناسی نمادین کار می کند .
استفاده از مدل مردم شناسی نمادین در تحلیل ورزش ، امکانات بسیاری را بر می انگیزد . موقعیتها ، اغلب سؤالاتی را در مورد سازمان های اجتماعی ، طبقات اجتماعی ، رفتارهای سیاسی ،    شاخص های ملیتی و دین بر می انگیزند چرا که همگی این جنبه های فرهنگی ، به طور درونی در فعالیت های ورزشی وجود دارند . هدف محقق ، تحلیل دقیق پیام های سمبلیک است و اینکه آنها چگونه مورد استفاده قرار می گیرند و در مورد سیستمی که از آن برخاسته اند چه چیزی را به ما می آموزند .
دانش قومی:
دانش قومی (ethno  sicience) به طور کلی ترکیبی از مدل نظری و روش علمی است که   آمیزه ای از مفهوم فرهنگ انسانی و روش تحلیل سیستم های فرهنگی خاص را در بر دارد . در این باره باید گفت که اساس این چارچوب بر پایه ی این اصل قرار دارد که فرهنگ یک آگاهی و دانش است ، دانشی که با اعضای یک جامعه ی خاص ، آنرا سهیم می شویم . این آگاهی ، ساختاری را به وجود می آورد که در آن شخص دارای فرهنگ ، قادر به سازمان دهی و تفسیر اطلاعات خام تجربه ی حسی می باشد . هدف پژوهشگر دانش قومی مطالعه ی یک فرهنگ است برای گرفتن و ضبط کردن دامنه های آگاهی و فهمیدن اینکه چگونه اعضای جامعه ی مورد بررسی ، واقعیت یا بخشی از واقعیت را می فهمند ( به طور مثال ورزش ) . این پروسه ، شامل ساخت دوباره ی آگاهی است که همان فرهنگ می باشد . یکی از روش های ساخت دوباره ی دامنه های اطلاعاتی ، جدا سازی تعاریف ترکیبی است . این تعاریف ، دانش را که در هر قلمرو وجود دارد و واژه هایی را که در زبان بومی هست و در قلمرو واقع می شود تعریف می کنند .
باز ساخت و درک نهایی توسط دانشمندان دانش قومی ، درونی (emic) نامیه می شود چرا که نمایانگر نقطه نظر بومیان می باشد ، منظر درونی یک فرهنگ . نگاه بیرونی نقطه نظر علمی یعنی etic نامیده می شود . در مورد اول توضیحاتی که برای وقایع خاص یا رفتارها ارائه شده است ، از جانب خود اشخاص است ، توضیحات emic وابسته به مدل های نظرای است که در تحقیقات مورد استفاده قرار گرفته اند . ( برای مثال « کارکردگرایی » ) .
به عنوان یک و سیله برای شرح اینکه مدل دانش قومی چگونه کار می کند در نظر بگیرید که یک مردم شناس از پاکستان برای مطالعه ی فوتبال آمریکایی به ایالات متحده بیاید . در میان بسیاری از زمینه های اطلاعاتی ، او در مورد « بازیکنان فوتبال » تحقیق می کند . مردم شناس پاکستانی سؤالات بسیاری در مورد « بازیکنان فوتبال » مطرح می نماید . در نهایت ، او ممکن است به یک تعریف ترکیبی دست یابد ، یعنی یک بازساخت از حوزه ای که با یک سطح بسیار عمومی از تمایز بین حرفه ای و آماتور شروع شده و کم کم حرکت می کند تا به تمایزات بسیار خاص بین جایگاه های فوتبالیست ها دست یابد . آنچه که در این حوزه ی باز ساخته شده ، بوجود می آید یک فهم داخلی یا Emic از بازیکنان فوتبال است که به طور بخصوص به یک بخش خاص از فرهنگ آمریکایی تعلق دارد . به اضافه اگر دانشمند دانش قومی ( ethuoscientict ) پاکستانی بخواهد بداند چرا مطلعان آمریکایی اش آنقدر به فوتبال علاقه دارند و اینکه چرا این ورزش اینقدر در آمریکا معروف است ، او از آنها سئوال می کند . جوابی که آنها می دهند ، کافی است . بدون اینکه احتیاجی به ترجمه آن به زبان مردم شناسانه باشد . این یک توضیح معقول Emicخواهد بود . هیچ توضیح دیگری لازم نیست ( به طور مثال « ساختاری – کارکردی » . )
بلانچارد ( 1974 ) از مدل دانش قومی در تحلیل بستکبال ناواجوها استفاده کرده است . او اشاره می کند که اگر چه آنها این بازی را از سفیدپوستان محلی یاد گرفته اند ، مردم را ناواجو یک نوع متمایز از بسکتبال را بازی می کردند . برای ویژگی هایی که این بازی را متفاوت می ساخت ، او از مدل دانش قومی استفاده کرد و از دامنه های اطلاعاتی مختلفی مربوط به درک مردم ناواجوا بسکتبال ، بازیکنان بستکبال و معنا و استراتژی بازی بهره برد .  
ساختار شکنی:  
دیکانستراکشن یا ساختار شکنی ، یک شاخه نظری است که در اواخر دهه ی 1970 به وجود آمد و در علوم انسانی رواج یافت . اگر چه ریشه های آن در نقد ادبی پست مدرنیزم ( فوکوودریدا ) و در تاریخ انسان قرار دارد ، ساختار شکنی ، تأثیر مهمی بر علوم اجتماعی نهاد . ساختار شکنی با این تفکر که « فرهنگ » یک متن است که می تواند خوانده شده و تعبیر شود ، گره خورده است . بدین ترتیب ، ساختار شکنی ، فرهنگ را به محدودیت هایش مربوط می سازد و اظهار می کند که هیچ حقیقت نهایی وجود ندارد ، مگر تفسیر و هیچ فرهنگ ضروری ای وجود ندارد ، مگر خواندن فردی متون فرهنگی .
در مردم شناسی ، دیکانستراکشن ، به عنوان یک فرم یا نوع از انتقاد پست مدرنیزم ، در الحاق به مردم شناسی سمبلیک ، رشد کرده است و فشار را از فرهنگ هایی که تعریف شدند ، به خود تعاریف منتقل می کند . از نظریه ی فرهنگ به زبان فرهنگ ، از جمع آوری اطلاعات در مورد فرهنگ به نوشتن در مورد فرهنگ . همانطور که کلینفوردگیرتز ( 19 : 1986 ) از این دیدگاه     می نویسد :
فرهنگ یک شی ء نیست که آن را تعریف بکنیم ، همچنین اجتماعی از سمبل ها و معانی که تعبیر می شوند ، نیست . فرهنگ به صورت نزاعی زمانی و دارای فوریت می باشد .
منتقدان ساختارشکنی اظهار می کنند که این یک تلاش نیمه عقلانی است برای از شکل انداختن تاریخ تا با ادعاهای متضاد گروه های قومی ( ethnic ) جهان که به همان تاریخ مربوط می شوند ، وفق پیدا کند . ممکن است برخی اظهار کنند که دیکانستراکشن یک پاسخ ساده به چند فرهنگی بودن است . منتقد ساختار شکن ورزش ، درباره فرضیات متعددی در مورد فرهنگ و تاریخ در جهان پست مدرن تحقیق می کند : او معتقد است که این فرضیات ، بیشتر نسبی هستند ، تا مطلق و استعماری هستند تا واقعی . قوم نگاری در این متن ، بر روی سمبل ها و استعارات ورزشی متمرکز شده است یا بر روی قسمتی از متن فرهنگی که به ورزش مربوط می شود . ورزش باید خوانده شود و نتیجه یک توضیح نیست بلکه فقط یک تفسیر است ، تفسیری که به عنوان یکی از چندین روش فهم پیچیدگی ورزش و جهان فرهنگی و اجتماعی که ورزش در آنها اتفاق می افتد فهمیده می شود .
یکی از تحلیل های اخیر در مورد ورزش که ممکن است به عنوان انتقاد پست مدرن از آن یاد شود ، کارجی . گول لوئیس به نام حلقه آزادی : گفتمان گمراه کننده در کاپو برای برزیل می باشد . کاپویرا یک فرم از هنر مادی و ( قابل لمس ) « ماتریال » است که حرکات آکروباتیک و رقابت را با پس زمینه ای از موسیقی ترکیب می کند . « هدف بازی این است که حریف را به زانو درآوریم . به واقع ، این بازی در اصل متعلق به پایین ترین قشر اقتصادی جامعه ی برزیل بود . عمدتاً آنهایی که دارای هویت آفریقایی – برزیلی بودند » ( لوئیس 64 : 1992 ) .
همانطور که این ورزش بیشتر و بیشتر در میان بازیکنان طبقات متوسط و بالاتر رواج گرفت ، بیشتر قانونی شد . در سال 1972 کاپویرا تبدیل به ورزش ملی برزیل شد و امروز نیز در میان قشرهای مختلف جامعه ی برزیلی محبوب است .
لوئیس ، مردم شناس ، خود یک بازیکن کاپویرا بوده است . تحقیقات او در زمینه ی این ورزش ، محصول نقش فعال او به عنوان یک بازیکن در این ورزش است که در کنار آن مشاهدات ، مصاحبه ها و مطالبی که در مورد پیچیدگی زمینه ای این ورزش ، ثبت کرده است ، کامل شده اند . نهایتاً لوئیس این بازی را به عنوان « گفت و گوی فریبنده » معرفی می کند . اگر چه او همچنین این بازی را به عنوان یک نمایشنامه ی شخصی و یا « تئأتر آزادی » معرفی می کند . این نمایشنامه به عنوان یکی از وارونگی های ظاهری تعریف می شود . چیزی که به طور استعماری سلسله مراتب زندگی اجتماعی برزیلی را وارونه می کند . بردگان به سطح ارباب ها می رسند ، و ارباب ها به جایگاه بردگان می روند . این آزادی است و به قول لوئیس شکلی از سازگارکردن و پذیرش به شمار می آید .
کاپویرا ( Capoeira ) بیشتر به عنوان روشی از زندگی است تا یک ورزش و بیشتر یک وارونگی استعماری از جامعه می باشد تا یک اتفاق فرهنگی ( لوئیس ، 194 : 1992 ) . اما این انتقاد پست مدرن از کاپویرا ( Capoeira ) با یک نوشته ی قابل پیش بینی از عدم اطمینان پایان می یابد .
بینش های روشنفکرانه رابرت کی . مرتون
بدون شک رابرت کی . مرتون و تالکوت پارسنز برجهای دوقلوی کارکردگرایی ساختاری هستند . مرتون از همان آغاز آشکار ساخت که تحلیل کارکردی – ساختاری به گروه ها ، سازمان ها ، جوامع و فرهنگ ها تأکید دارد . او گفته است که هر چیزی که بتوان آن را موضوع تحلیل کارکردی – ساختاری قرار داد ، باید یک « فقره معیارین » یعنی الگودار و تکرار شونده باشد .
نظریه مرتون درباره ساختار اجتماعی توان بالقوه با اهمیتی برای جامعه شناسی ورزش دارد . ساختارهای تعیین کننده گوناگون الگوهای انتخاب در تحقیقات جامعه شناسی ورزش نشان می دهد که برای هر دوره تاریخی درجه و نرخی از انسجام بطور گوناگون از طریق نوعی ورزش و سطحی از رقابت ورزشی و بازی کردن خاص و رهبری موقعیت ها در ورزش های ویژه معین می شود . به علاوه ، درجه و نرخی از انسجام نژادی کارکردی و فراوانی انتخاب ها بین جایگزین های ساختاری اجتماعی است .
می توان گفت که قدرت مرتون در تحلیل ساختاری دوگانه است ؛ اول اینکه او به طرف کار کلاسیک دورکیم و مارکس در اواخر قرن نوزدهم کشیده می شود ؛ و دوم اینکه او با ابعاد کلیدی تحلیل ساختاری نظریه های قرن بیستم پیوستگی دارد . مثال های مربوط به سه بعد ( موقعیتی – تمایلی و وضعیتی – تعاملی ) اصلی مسابقات و بازی را می توان در سرتاسر نوشته های او پیدا کرد .
اختلاط او با بینش های روشنفکرانه دورکیم و مارکس به طرف حل بحث تضاد – آگاهی      نظریه های اجتماعی پیش می رود ، و جنبه تئوریکی که درجات گوناگون با ابعاد موقعیتی ، غیر موقعیتی – تعاملی پیوستگی دارد . نوشته های مرتون شامل سه بعد مشخص است که در مرکز پروژه جامعه شناسی معاصر قرار دارد ، مندرجاتی که به خط کشی بین نظریه بزرگ پارسنز و نظریه ساختاربندی گیدنز اضافه می شود . نهایتاً ، انسجام نژادی در ورزش های حرفه ای آمریکای شمالی و سی قضبه ی تئوریکی درباره تبعیض اشتغال سیاهان محور نظریه مرتون از ساختار اجتماعی و ورزش است . برای مثال ، نرخ هایی از انتخاب را می توان نام برد که کنشگران بین جایگزین های ساختاربندی شده اجتماعی بوجود می آورند .

تأثیر گافمن بر جامعه شناسی ورزش:
اروینگ گافمن جامعه شناسی به کمال رسیده بود . گافمن می گوید ، جامعه شناسی عبارت از بعضی چیزهایی است که شما انجام می دهید نه چیزهایی که درباره آنها می خوانید . بیشترین تحقیقات گافمن دربردارنده ی مفاهیم احساسی و زاینده اصول کنش متقابل است که با محتوا و بصیرتی بیشتر از یک نظریه پرداز اجتماعی در کارش مشاهده می شود . اهمیت جامعه شناسی او در نیرویی نهفته است که او در مشاهده و استعدادش برای ثبت زندگی اجتماعی بویژه در شرایط مناسب به کار برده همانند « مدیریت ادراک » ، « فاصله نقش » ، « کار چهره » ، میراث گافمن به عنوان نوعی از جامعه شناسی شعور عامیانه مطرح می شود که از مزیت زیادی برخوردار نیست . ماهیت اصلی کار گافمن کمک او به تحلیل اجتماعی بود ، او تمرکز زیادی روی جنبه ی مسلط واقعیت اجتماعی : روزمره ، عادی و اغلب کنش های متقابل جزئی و کم اهمیت که اکثریت وسیعی از تجربه ی اجتماعی را می سنجد را داشت .
گافمن چنین می پنداشت که افراد در هنگام کنش متقابل می کوشند جنبه ای از خود را نمایش دهند که مورد پذیرش دیگران باشد . اما کنشگران حتی در حین انجام این عمل ، می دانند که حضار آنها ممکن است در اجرای نقش آنها اختلال ایجاد کنند . به همین دلیل ، کنشگران نیاز به نظارت بر حضار را احساس می کنند ، بویژه مراقب عناصری اند که ممکن است اخلال گر باشند . تأثیر چشم انداز نمایشی گافمن از ورزش هم در اجرا و هم در رقابت آشکار می شود . ورزش به طور روشن در جلوی صحنه عرصه هایی از زمین بیسبال ، محوطه ی بسکتبال ، پرتاب توپ فوتبال و در پشت صحنه، رختکن بازیکنان و تمرینات و جایگاهی که در آنجا دارند را شامل    می شود .
در واقع احترام به رختکن برای یک مرد ، عرصه صحنه ی خصوصی است که ماهیت یک فضای مردانه را برای اجرای هویت های مردانه تعیین می کند. مطالعات کمی در جهت استفاده از فرضیات گافمن که تأثیر کنش متقابل را در تثبیت نظم اخلاقی و اجتماعی آشکار می کند، به عمل آمده است.
گافمن در دانشگاه شیکاگو سه سال را با روش مشاهده مشارکتی در یک کلوپ مشت زنی محلی صرف کرد تا به تغییرات درون بخشی نژاد، طبقه و دولت در شکل گیری خرده طبقه کارگر سیاه معاصر پی ببرد . تحقیقات ورزشی می بایست از ساخت حرکتی گافمن سود ببرند ، برای مثال ، کوشش های اخیر او بر روی اندیشه « تضاد و نقش » متمرکز بود ، محصول این تضاد ناتوان سازی است که زن را از ورزش برحذر می کند . تحلیلی که روی مدل نمایشی گافمن ساخته می شود ، بویژه در بردارنده ی اندیشه های او از « جداسازی نقش » ، « جداسازی حضار » ، « کثرت همزمانی خودها » است، این نسخه ثابت از نقش پذیری باید با یک نگرش فرهنگی که هویت های جدید را در رابطه با کنش متقابل با دیگران بوجود می آورد جایگزین شود.
نمایش بعنوان محوری برای تحلیل های جاری ورزش است ، که گافمن در مقدمه بخشی از کتاب خود درباره ی « ورزش بعنوان نمایش » قبل از اینکه متمرکز بر گسترش مفهوم سازی در ورزش تحت عنوان « هنر نمایش » شود ، بطور روشن به طرف این سنت کشیده شده بود.

پایان بخش اول – ادامه دارد