جمعه, ۲۹ تیر, ۱۴۰۳ / 19 July, 2024
مجله ویستا

متافیزیك و ماهیت مرگ


متافیزیك و ماهیت مرگ

پدیده مرگ موضوعی است که می توان از نقطه نظرهای گوناگونی درباره آن بررسی و گفتگو کرد از نظر علوم زیستی و پزشکی, مرگ عبارتست از تعطیل سازمان فعال بدن انسان, که حافظ حیات او می باشد

نفس گرچه همراه با تکوّن بدن موجود می‌شود و باصطلاح «جسمانیه الحدوث» است ولی بمحض قوام گرفتن، عهده دار حفظ و رشد و تکامل بدن می‌گردد. بنظر ملاصدرا، برخلاف تصور برخی، بدن تابع نفس است نه نفس تابع بدن. اما نفس ناچار است تا رسیدن به کمال خود با بدن همراهی کند. رشد بدن متوقف می‌شود ولی رشد و کمال نفس ادامه دارد و بالاتر از آن، هر چه به کمال نفس افزوده شود بر پیری و ضعف و نقص بدن افزوده می‌گردد تا آنجا که نفس قید تن را رها نموده و آزاد می‌شود و بدن را بصورت مرده ای باقی می‌گذارد.

پدیده مرگ موضوعی است که می‌توان از نقطه نظرهای گوناگونی درباره آن بررسی و گفتگو کرد. از نظر علوم زیستی و پزشکی، مرگ عبارتست از تعطیل سازمان فعال بدن انسان، که حافظ حیات او می‌باشد.

این دیدگاه به بدن فقط از لحاظ ساختار جسمانی و بعبارت دیگر از نقطه نظر مادی و از منظر حواس خمسه می‌نگرد و علایم مرگ را توقف فعالیت مغز و قلب و اندامها و از بین رفتن حرارت جسم می‌داند و معمولاً به خروج چیزی بنام روح یا نفس اشاره نمی‌کند.

اما از نظر فلسفه، مرگ عبارتست از جدا شدن دائمی روح یا نفس که بطور طبیعی و بسبب درهم ریختن نظم طبیعی بدن و نارسائی آن ایجاد شود.

فلاسفه، مرگ و خروج روح یا نفس را از بدن به کسی تشبیه می‌کنند که خانه اش خراب شده و ناگزیر است آنرا ترک کند و به جائی دیگر پناهنده شود.

اما علاوه بر این گونه مرگ ـ که به آن مرگ طبیعی می‌گویند ـ فلاسفه مرگهائی را که نه بسبب زوال نظم طبیعی آن بلکه بسبب حوادث و یا افعال عمدی و غیر عمدی افراد بشر حاصل می‌شود نوع دیگری از مرگ دانسته و بنام مرگ اخترامی (غیر طبیعی) می‌شناسند که بسبب خرابی خانه نفس و روح، یعنی بدن، بر اثر حادثه روح از آن جدا و مرگ نامیده می‌شود.

ملاصدرا فیلسوف نامی ایرانی (۹۷۹ ـ ۱۰۴۵) برای مرگ تعریف تازه ای آورد و پس از ردّ عقیده زیستشناسان و پزشکان ـ که مرگ را معلول تباهی بدن می‌دانند ـ با اشاره به دو نوع مرگ طبیعی و اخترامی، مرگ را رهایی روح از قید بدن بسبب کمال خود و بینیازی به بدن دانسته و در توضیح فلسفی این مطلب می‌گوید: نفس انسان در آغاز از ماده یعنی جسم و بدن سربرآورده ولی با تکیه بر مسیر رشد و تکامل مادی بدن، راه جداگانه ای برای تکامل خود را در پیش می‌گیرد. تکاملی که با آغاز پیری و رشد منفی بدن، از توقف باز نمی‌ایستد و همچنان به رشد تکاملی خود ادامه می‌دهد، یعنی برخلاف بدن پیری و «آنتروپی» ندارد و نابود شدنی نیست.[۱]

این نوع تکامل بر اصل قانون فلسفی دیگری بنام «حرکت جوهری»[۲] اشیاء بنا شده است که یکی از اصول ابتکاری ملاصدراست و ثابت می‌کند که همه اشیاء در جهان مادی و محسوس آرام ندارند و گام بگام در حرکت یکطرفه و پیشرونده ای می‌باشند و از نقص رو به کمال طبیعی خود می‌روند. برخلاف جهان ایستای ارسطوئی، جهان ملاصدرا پویا و پرجوشش و جنبش است و با این پویش، همه اشیاء در جهان ما راه تکامل را می‌پویند و نفس انسان نیز از این قاعده مستثنی نیست.

بر اساس اصل جهانی «حرکت در وجود و جوهر» اشیاء است که، نفس انسان همراه بدن روز بروز راه تکامل خود را می‌پوید و سرانجام پس از طی دوره تکامل و رسیدن به کمال خود در هنگامیکه شمارش معکوس پرواز و رهایی آن از بدن فرا برسد بدن را رها کرده مانند ماهواره ای که از موشک خود جدا شود، در فضای غیر مادی متعلق به خود وارد می‌شود و زندگی غیر مادی خود را که برای آن ساخته شده آغاز می‌کند که عرفا به آن مرگ می‌گویند.

بنظر ملاصدرا روح یا نفس انسان گرچه با مرگ خود از بدن جدا می‌شود و آنرا مانند جامه ای کهنه و خالی بجا می‌گذارد اما در آن جهان دیگر نیز دارای بدنی است که از ماده ساخته نشده ولی همانند بدن دنیوی اوست و همان صورت و مشخصّات را داراست بگونه ای که در آن جهان همه یکدیگر را خواهند شناخت وتمام خصلتها و محتوای ذهن در خیال خود را نیز بهمراه دارند.

با وجود آنکه نفس در آغاز حیات خود تکیه بر حمایت و هدایت بدن دارد اما بمحض آنکه شکل غیر مادی (مجرد) بخود گرفت رابطه نفس و بدن معکوس می‌شود و نفس حامی و نگهبان بدن و بتعبیر ملاصدرا «حامل» بدن می‌گردد و این تصور که نفس در طول زندگی خود نیازمند بدن است صحیح نیست.

نفس گرچه همراه با تکوّن بدن موجود می‌شود و باصطلاح «جسمانیه الحدوث» است ولی بمحض قوام گرفتن، عهده دار حفظ و رشد و تکامل بدن می‌گردد. بنظر ملاصدرا، برخلاف تصور برخی، بدن تابع نفس است نه نفس تابع بدن. اما نفس ناچار است تا رسیدن به کمال خود با بدن همراهی کند. رشد بدن متوقف می‌شود ولی رشد و کمال نفس ادامه دارد و بالاتر از آن، هر چه به کمال نفس افزوده شود بر پیری و ضعف و نقص بدن افزوده می‌گردد[۳] تا آنجا که نفس قید تن را رها نموده و آزاد می‌شود و بدن را بصورت مرده ای باقی می‌گذارد.

فلاسفه پیش از او بدن را به کشتی تشبیه می‌کردند و نفس را ناخدای آن می‌انگاشتند که همراه با ساختن و بوجود آمدن کشتی بر آن سوار می‌شود و آنرا هدایت می‌نماید. ولی ملاصدرا بدن را به کشتی بادبانی و نفس را به باد تشبیه می‌کند و می‌گوید:

مسلم است که باد، کشتی را حرکت می‌دهد و راه می‌برد نه کشتی، باد را و بدینگونه است که نفس انسان، راننده و مدیر بدن است چه همانگونه که اگر باد نباشد کشتی از حرکت باز خواهد ایستاد، وقتی نفس به کمال خود رسیده و از بدن بینیاز باشد آنرا رها می‌کند و بدن را بیجان بیحرکت بجا خواهد گذاشت، پس حیات بدن از نفس است و نفس تابع بدن نیست. [۴]

اما مرگ در نگاه عرفان اسلامی منظری بسیار زیباتر و با شکوهتر دارد، زیرا نه فقط برخلاف نظر ماده گرایان و حسگرایان، مرگ نابودی و فنا نیست بلکه گامی به مرحله کاملتر زندگی و آغاز حیاتی دوباره و بتعبیری دیگر: در حکم تولد دوباره انسان است، همانند تولد کودک و خروج از حالت جنینی به حالت مستقل بشری، از این منظر، جهان مادی برای انسان در حکم رحم مادر برای فرزند است.

مولوی عارف بزرگ فارسی زبان در اشعار خود، تبدل کودک را در جنین از شکل ماده بیجان به حالت نباتی «مردن» از ماده و «تولد» در وضع نباتی معرفی می‌کند و خروج از حالت نباتی پس از آن را مردن و ورود به حالت حیوانی و جنبش را زندگی حیوانی و تکامل او از حیات حیوانی و خروج به حیات انسانی را مردن تعبیر می‌کند.

وی پس از این مراحل مرگ انسان را مردن از بشر بودن و آغاز زندگی فرشته وار می‌دانسته و سرانجام نتیجه می‌گیرد که هرگز انسان از مردنها کم نمی‌شود بلکه برای او کمال و مرتبه ای افزونتر از پیش نصیب می‌گردد. [۵]

بر این اساس برخلاف نظر سطحی مردم ظاهر بین، «حیات» انسان منحصر به زندگی در بدن و در این جهان نیست بلکه «حیات» بصورت زنجیره ای دارای درجات و مراحلی است که خروج از هر مرحله «مردن» از آن مرحله و ورود به مرحله بعد، «زندگی» و تولدی دوباره است و در واقع انسان مانند آن کودک دبستانی است که اگر معنای دبیرستان را نداند خروج از فضای دبستان بنظر او مرگ و ماتم است ولی وقتی وارد فضای دبیرستان شود، نظر او عوض می‌گردد و خروج او از دبیرستان و پس از طی مراحل تحصیل در آن، در حکم مردن از آن جهان و ورود او به دانشگاه آغاز زندگی جدید و تولدی دوباره برای او است. بر اساس نظر عرفا در صورت شایستگی و تلاش انسان این مرگ و تولد آنقدر تکرار می‌شود تا انسان در سیر تکاملی خود تا به آستان خدا برسد و نه کرسی فلک را در زیر پای خود ببیند.

در قرآن مجید و در آیات بسیاری که درباره موت و حیات دارد مرگ را مرحله ای از چرخه حیات معرفی میکند و در چند آیه به همین مضمون عرفانی و فلسفی اشاره نموده است. از جمله در سوره روم (آیه ۲۸) می‌فرماید: «کیف تکفرون بالله و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون»[۶]

نویسنده: سید محمد - خامنه ای

پی نوشت:

۱. این مقاله در تاریخ ۲۱ فروردین ۱۳۸۵ در تهران، كنگره حقوق بشر، كرسی حقوق بشر دنشكده حقوق دانشگاه شهید بهشتی ارائه شده است.

۲. اسفار اربعه، ج ۳، ص ۱۱۳، چاپ بنیاد حكمت اسلامی صدرا.

۳. این ضعف و پیروی بدن بنظر ملاصدرا رویگردانی نفس از بدن و بینیازی او از بدن است و بسبب طبیعی مرگ اعراض نفس از آن است نه خرابی بدن. (اسفار، ۹، ص ۶۵).

۴. اسفار، ج۸، ص۶۹، انتشارات بنیاد حکمت اسلامی صدرا.

۵. مثنوی مولانا، دفتر ۳، بیت ۳۹۰۱، تصحیح نیکلسون.

۶. سوره بقره، آیه ۲۸.

۷. سوره غافر، آیه ۱۱.

۸. اسفار، ج ۶، ص ۴۳۱و ۴۳۷.

۹. آیات ۲۶ تا ۲۹.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.