سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

باید که خود تنها بسوزد


باید که خود تنها بسوزد

شاخصه هایی که سریال «پروانه» را به کاری پر بیننده و متفاوت تبدیل کرد

زیباست؛ این اولین عبارتی است که پس از دیدن قسمت‌های اولیه سریال «پروانه» به ذهن می‌رسد. پروانه، سریالی عاشقانه در بستری از اتفاقات سیاسی است. عاشقانه است، نه از آن نوع ملودرام‌هایی که دم‌دستی و پراشک و آه باشد و نه آنقدر پیچیده که فقط مخاطب خاص آن را بفهمد.

در عین بهره‌مندی از مفاهیم عمیق شاعرانه، قالب ساده‌ای دارد که مهم‌ترین ویژگی یک اثر خوب تلویزیونی است. در چند قسمت اول، کاراکتر اصلی سریال ما را یاد تراویس بیکل فیلم «راننده تاکسی» ـ که خود را مرد تنهای خدا می‌نامد ـ می‌اندازد. مرد تنهای این داستان، (امیر) با اورکتی که سمبل چریک‌بودن اوست، در کوچه و خیابان‌های جنوب شهر نظاره‌گر مردم معمولی است. بیننده، فضای حاکم بر جامعه را از صداهایی که می‌شنود و نور محیط که بر صورت امیر می‌افتد، درک می‌کند و این بسیار شبیه نماهای اولیه فیلم راننده تاکسی است. امیر، جدا از این‌که در انتخاب مشی سیاسی‌اش، راه را به خطا رفته است، دارای شخصیتی است که نمونه جوان‌های آرمانگرا، باتعصب و باغیرت دهه ۵۰ است؛ شخصیتی که بخصوص برای نسل قبل‌تر بسیار ملموس است. پرداختن به مضمون عشق، طوری که تکراری و غیرواقعی به نظر نرسد کار آسانی نیست؛ولی خوشبختانه در این سریال به عشق، زیبایی‌های عشق و مشکلات آن با ظرافت ، خلاقیت و درست پرداخته شده‌ است.

بازی حامد کمیلی همانند بازی‌اش در «اغما» بسیار گیراست و در واقع بهترین انتخاب است. هنرپیشه‌ای مستعد با قدرت دیالوگ‌گویی بی‌نظیر که متاسفانه هنوز از توانایی‌هایش در سینما در نقش‌های پیچیده و سخت استفاده نشده است. شاید نقش یاگو ـ که از پیچیده‌ترین شخصیت‌های درام است ـ تنها نقش درخوری است که در سینما به او پیشنهاد شده است. در مورد بازیگر نقش پروانه باید پذیرفت این چهره نه‌چندان آشنا، نقشی را به زیبایی ایفا کرده که در نوشتار هم با ظرافت پرداخت شده است. بازی‌های دور از اغراق حامد کمیلی، سارا بهرامی، مهدی سلوکی و حتی چند بازیگر نقش‌های فرعی، شخصیت‌ها را باورپذیرتر کرده است. در مرحله نگارش، از پرداخت فرازمینی شخصیت‌ها اجتناب شده است، بنابراین آدم‌هایی را می‌بینیم که گویی سال‌هاست آنها را می‌‌‌شناسیم. اغلب دیالوگ‌ها در عین شاعرانه‌بودن شعارگونه نیست و به دل می‌نشیند. آشکار است که برای تمام مراحل ساخت این سریال دقت، زحمت و ظرافت زیادی صرف شده است. با وجود مشکلات تامین هزینه برای ساخت فیلم و سریال که بتازگی هم در یکی از برنامه‌های زنده ایام نوروز، همه عوامل سریال‌ساز به آن اشاره داشتند، این اثر، هنرمندانه و تاثیرگذار از آب و گل درآمده است. بدون شک ضعف‌هایی در سریال وجود دارد که حتی برخی آنها ممکن است قابل اغماض نباشد، اما مطمئنا با پشتیبانی مالی بیشتر می‌شد خیلی از آن ضعف‌ها را از بین برد.

سریال پروانه از ظرافت‌های شاعرانه زیادی برخوردار است. قرار ملاقات در محل‌های ثابت که همیشه در یاد هر دو نفر می‌ماند، تکه‌کلام‌های ثابت و آشنا برای هر دو نفر مثل «کاریه که شده»، نمایش سالن سینماهای قدیم که برای یک عاشق سینما بسیار جذاب است، نمایش ساندویچ‌های قدیمی که به جای کاغذ آلومینیومی یا پلاستیکی در کاغذ کاهی پیچیده می‌شد و موارد دیگر که امروز برای خیلی‌ها نوستالژی است. یکی از دیالوگ‌های زیبای این سریال که در دو جا از سوی امیر و پروانه بیان شد، سوال همیشگی که چرا طبقات پایین جامعه عیالوارترند را پاسخ گفت، «تو خونه فقرا اگر بچه هم نباشه که دیگه چیزی نیست.»

از ظرافت‌های دیگر سریال، مشاهده صحنه‌هایی است که در آثار بزرگ سینمایی شاهد آن هستیم. مثلا در یکی از سکانس‌ها وقتی امیر غافل از تله‌ای که برایش گذاشته‌اند به مسافرخانه می‌آید، خلوت‌شدن ناگهانی راهروی مسافرخانه، صدای پیاپی زنگ تلفن و چهره نگران امیر که یکدفعه خود را تنها در راهرو می‌بیند، حس تعلیق واقعی و کم‌نظیری ایجاد می‌کند که یادآور صحنه غافلگیر‌شدن سانی کورلئونه در عوارضی جاده لانگ‌بیچ به مرکز نیویورک در فیلم «پدرخوانده» است.

موسیقی تیتراژ آخر سریال طرفداران بسیاری پیدا کرده‌ است که نشان از آگاهی دوطرفه فیلمساز و آهنگساز از کار همدیگر دارد. از هوشیاری فیلمساز در انتخاب موسیقی باید به سکانسی اشاره کنم که درست پیش از شروع صحنه دردناک شکنجه امیر، نمایی از پروانه را دور از امیر می‌بینیم که به این ترانه از رادیو گوش می‌دهد: «شمعی که بی‌پروانه شد باید که خود تنها بسوزد/ مجنون دشت بی‌کسی باید که... ». سخن آخر این‌که این سریال حرف‌های بسیاری برای گفتن دارد که در اینجا مجال پرداختن به همه آنها نیست. به قول آلبر کامو: «احساسات ژرف مانند شاهکارهای بزرگ همواره بیش از آنچه می‌پندارند گفتنی دارد.»

علی ساعی