سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

باید ها و نباید های رقابت های سیاسی


باید ها و نباید های رقابت های سیاسی

امروز پرسش اندیشه ساز و سوزی كه در مقابل نخبگان سیاسی فكری و ابزاری ما قرار دارد, این است كه نقش احزاب در همبستگی ملی و مشاركت عمومی در جامعه ایرانی چیست

امروز پرسش اندیشه ساز و سوزی كه در مقابل نخبگان سیاسی فكری و ابزاری ما قرار دارد، این است كه نقش احزاب در همبستگی ملی و مشاركت عمومی در جامعه ایرانی چیست؟ قبلاً در ساحت مباحث تئوریك و نظری از فرزانگان و نظریه پردازان سیاسی و علوم اجتماعی غربی آموخته ایم كه:

تحزب ربط تنگاتنگ و وثیق با توسعه سیاسی و دموكراسی دارد.تحزب ربط تنگاتنگ و وثیق با آزادی دارد.بازی حزبی ربط تنگاتنگ و وثیق با دگراندیشی و تحمل دگر دارد.بازی حزبی ربط تنگاتنگ و وثیق با جوامع مدرن دارد.بازی حزبی ربط تنگاتنگ و وثیق با پلورالیسم دارد.و بالاخره بازی حزبی ربط تنگاتنگ و وثیق با مشاركت سیاسی دارد.ادبیات سیاسی یكصد سال گذشته ما، سرشار از چنین گزاره هایی هستند اما، دامنه دلمشغولی های انسان ایرانی امروز، بسیار فراتر از این مباحث تئوریك است. امروز ما باید برای این پرسش ها پاسخی بیابیم كه:چرا امروز بازیگران جمعی سیاسی ما دچار نوعی «سیاست زدگی» مفرط و ناهنجار هستند؟چرا بسیاری از آنان نه طالب قاعده مند كردن رفتار و كردار خود، نه راغب تعریف «جغرافیای مشترك بازی سیاسی»، «خطوط قرمز» و «خطوط نارنجی» در عرصه چالش ها و رقابت های سیاسی و نه پذیرای «به رسمیت شناختن» (دوژوره و یا دو فاكتور) یكدیگرند؟چرا به رغم یك سده از تجربه بازی سیاسی، بازیگر سیاسی ایرانی، كماكان متصف به صفاتی همچون «آستانه پائین تحمل و جذب»، «آستانه بالای دگرسازی و طرد»، «استعداد پائین پیوست جمعی»، «استعداد بالای گسست فردی»، «بی آستانگی قانونی» و... هستند؟این قبیل پرسش ها ما را به سطح عمیق تری از پرسشواره ها رهنمون می سازند. پرسش هایی نظیر: آیا جامعه ایرانی، اساساً استعداد بر تابیدن «رقابت سیاسی سالم و قاعده مند» را دارا است؟آیا فرهنگ سیاسی ما، حامل دقایق و هنجارهای مترتب بر بازی و رقابت مسالمت آمیز حزبی هست؟آیا ادغام «سیاست» و «ایدئولوژی» در این مرز و بوم نوعی انسداد، تصلب و عصبیت را جایگزین «عقلانیت» در پهنه كنش و واكنش های سیاسی نكرده است؟آیا فرهنگ عمومی قانون گریز، استبدادگرا، فردگرا، كلام محور (دوانگار)، خودی و دگرساز، قداست پرور، «فصل» گرا و «وصل» ستیز ما ایرانیان، ترجمه عینی و عملی خود را در قالب رقابت های سیاسی «جدایی طلب»، «قهر آمیز» و «فراق مسلك» نیافته است؟تا چه میزان بستر اجتماعی- سیاسی و نیز فرهنگی جامعه ما، مستعد تقریر گزاره های جدی پیرامون «تحزب» و «تكثر سیاسی» و «رقابت سیاسی» بوده و هست؟ به بیان دیگر آیا كردارهای تاریخی سازمان یافته ای فراسوی تشكل های گفتمانی سیاسی در جامعه یك سده گذشته ما وجود داشته اند كه به گفتمان های سیاسی معنی بخشند و بدانان منزلت و شأنی جدی ارزانی دارند؟آیا اساساً روحیه ایرانی و فرهنگ سیاسی ایرانی، رفتار و اندركنش های تشكیلاتی و حزبی (كنش های جدی سیاسی) را برمی تابند؟ و بالاخره، در این شرایط گذار تاریخی چه باید كرد و چه نباید كرد؟

مفروض های اصلی بحث من عبارتند از:

۱- تاریخ تجربه سیاسی در این مرز و بوم، تاریخ فراز و فرود ها و گسست و پیوست های گوناگون در قالب «چرخه»های متداخل نظیر چرخه «سیاست گرایی/ سیاست گریزی»، «مركز گرایی/ مركز گریزی»، «نخبه گرایی/ نخبه گریزی»، «جمع گرایی/ جمع گریزی» بوده است.

۲- چرخه های متداخل مزبور، اساساً تابعی از چرخه اصلی تاریخ ایران، یعنی چرخه «استبداد و هرج و مرج» به تعبیر كاتوزیان، بوده اند.

۳- چرخه های متداخل مزبور، همچنین به بازی های جمعی سیاسی طبیعتی سیال، غیر مانا و زود گذر بخشیده و بالمآل مانع از انباشت تجربه در این عرصه گردیده اند.

۴- فقدان یا ضعف تجربه بازی جمعی سیاسی، مانع و رادعی جدی در مسیر شكل گیری زیر ساخت های فرهنگ سیاسی و نهادینه شدن آن در جامعه شده است.

۵- فقدان فرهنگ سیاسی غنی و توسعه یافته، به نوبه خود، عامل اساسی تداوم چرخه های مزبور و عدم انباشت تجربه سیاسی بوده است.

در سطح تحلیل نخست، یعنی سطح تحلیل فرهنگ سیاسی، در یك نگاه كلی، جلوه های نظری و عملی فقدان یك فرهنگ سیاسی غنی در میان بازیگران سیاسی این سرزمین را می توان در موارد زیر جست وجو كرد:

۱- گفتمان های تمامت طلب و دوانگار (كلام محور).

۲- آستانه پائین تحمل و آستانه بالای خودی و دگرسازی.

۳- ضعف فرهنگ گفت وگو (فرهنگ مونولوگ).

۴- ضعف روحیه و هنجار گرایی در رفتار سیاسی.

۵-روحیه فرد/ گروه/ جناح گرایی (طبیعت ملوك الطوایفی و قبیله ای سیاست).

۶- استبداد زدگی.

۷- تعریف «قدرت» به مثابه ارزش برتر در عرصه مناسبات و رقابت های سیاسی.

۸- خود محوری.

۹- روحیه مركز گرایی/ مركز گریزی.

نخستین گام در جهت تمهید و تدبیر این زیر ساخت های فرهنگی آن است كه گروه های سیاسی بیاموزند به عوض نابود ساختن یكدیگر، دیدگاه ها و نظریه ها و اندیشه های خویش و دیگران را مورد نقادی و ارزشیابی قرار دهند و بكوشند در این مسیر، به آرایی شایسته تر و كارآمد تر دست یابند كه زمینه مساعد تری را برای رشد استعداد ها و فعلیت یافتن امكانات بالقوه فراهم می آورد. این یعنی گفت وگوی میان احزاب و بازیگران سیاسی. و این نیز یعنی، اعتدال سیاسی. تردیدی نیست كه صرفاً در پرتو این اعتدال و گفت وگو می توان:

۱- سیاست را به عنوان ادامه جنگ به بیان دیگر تعریف نمود و نه بالعكس.

۲- چهره ارتباطی و گفتمانی قدرت را بر چهره جنگی و چالشی آن مقدم داشت.

۳- همزیستی مسالمت آمیز میان احزاب سیاسی را بر نوعی توافق تعارضی مبتنی كرد.

۴- ذائقه های سرخ سیاسی را به ذائقه های سبز تبدیل كرد.

۵- جهان بینی های سفید و سیاه سیاسی را به جهان بینی خاكستری تبدیل كرد.

۶- مشرب های افراط و تفریط گرا را معتدل ساخت.

۷- استقلال عرصه های هنر، فرهنگ، معرفت، مذهب و... را در برابر سیاست محفوظ داشت.

۸- آستانه تحمل سیاسی را در میان احزاب افزایش داد.

۹- تساهل و تسامح سیاسی را در میان بازیگران رواج داد.

و نهایتاً عرصه و بستری مدنی برای جاری و ساری شدن رقابت های سیاسی فراهم آورد.

امروزه دوران «رادیكالیسم سیاسی» به سرآمده است. دیگر نمی توان همچون دهه های ۵۰ تا ۷۰ هویت سیاسی خود را در همنشینی با نوعی افراط و تفریط سیاسی تعریف كرد. به بیان دیگر، در دوران ما «اعتدال» به مثابه مفهوم برتر و والای عرصه سیاست و سیاست ورزی نقش آفرینی می كند. در همنشینی با اعتدال است كه سایر مفاهیم نظیر «عقلانیت سیاسی»، «مقبولیت و مشروعیت سیاسی»، «كارآمدی سیاسی»، «هژمونی یا سیادت سیاسی» و... معنا می یابند. بنابراین امروزه، اعتدال نه تنها به مثابه یك «روش» بلكه به مثابه یك «استراتژی» و «هدف» نیز مورد توجه قرار گرفته است.اما در این شرایط، برای نزدیك و سازگار كردن «جهان های سیاسی»، همزیست كردن جریان های مختلف سیاسی و تضمین مانایی و پایایی آنان چه باید كرد و چه نباید كرد؟


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.